وجه سوم: این تعبیر تنبیه به این است که فرزند بخشی از پدر است و نفع و نقص او به پدر بر می گردد و بر بچه لازم است که مصالح پدر را رعایت کند.
اصول
اشکال پنجم:
مرحوم
مشکینی در حاشیه بر کفایه می فرمایند:
«و أمّا الجواب على ذلک الوجه الجاری فی کلّ وصف: فهو أنّه یمکن أن
یکون العلّة کلیهما، إلّا أنّه ذکر خصوص الثانی لنکتة: و هو التنبیه على فسق الرّجل.مضافا
إلى إمکان کون العلّة هو الذاتی، إلّا أنّه ذکر خبر الفاسق من باب المصداقیّة،
تنبیها على فسقه».[1]
از
این کلام استفاده می شود که اولا کلام مرحوم شیخ و استفاده از
تعلیل در هر وصفی جاری است و این وجه سوم همان وجه دوم
می باشد هر وصفی یک حیث ذاتی دارد و یک
حیث عرضی دارد.
ثانیا:
ممکن است علت تبین خصوص فسق نباشد بلکه هم فسق علت باشد و هم واحد بودن که
حیث ذاتی است و علت اینکه فقط به فسق اشاره کرده است بخاطر
تنبیه بر این مطلب است که ناقل این خبر فاسق می باشد.
و
ثالثا: علت همان واحد بون خبر می باشد و ذکر فاسق بودن از جهت ذکر مصداق است
زیرا یک مصداق خبر، خبر فاسق می باشد و یک مصداق خبر، خبر
عادل است.
اشکال ششم:
مرحوم
آقای خوئی در مصباح می فرمایند:
«نعم یرد علیه ان هذا الوجه أیضاً یرجع إلى الاستدلال بمفهوم الوصف،
لا انه وجه مستقل فی الاستدلال بالآیة الشریفة فی قبال الاستدلال بمفهوم
الوصف، بل هو توضیح و بیان لکیفیة الاستدلال بمفهوم الوصف. و حینئذ یرد علیه ما
تقدم فی الوجه السابق من ان التقیید بالوصف و ان کان مشعراً بالعلیة، إلّا ان ذلک
لا یدل على الانتفاء عند الانتفاء، فانه متفرع على کون الوصف علة منحصرة، و هو لا
یستفاد من مجرد التعلیق على الوصف».[2]
می
فرمایند وجه سومی که شما بیان کردید و از تعلیل
خواستید استفاده کنید در واقع همان وجه دوم -که استدلال به مفهوم وصف
است- می باشد و توضیح وجه دوم می باشد لذا باید به سراغ
وصف برویم و ببینیم از آن مفهوم فهمیده می شود و به
نظر ما مفهوم از آن فهمیده نمی شود اگر چه وصف اشعار به علیت
دارد الا اینکه این اشعار برای اثبات مفهوم که انتفاء عند
الانتفاء باشد کافی نیست بلکه اگر از وصف، علیت منحصره
فهمیده شود می تواند مفهوم داشته باشد.
و فیه: این همان اشکال مرحوم
مشکینی است و اشکال جدیدی نیست زیرا مرحوم
مشکینی فرمودند آنچه مرحوم شیخ فرمودند در همه وصفها وجود دارد
کما اینکه در چند جلسه قبل از منتقی[3]
هم این اشکال را ذکر کردیم ایشان فرمودند تمسک به تعلیل
بیان علمی مفهوم وصف می باشد.
و فیه: آنچه مصباح و منتقی
فرمودند که این وجه سوم به وجه دوم بر می گردد صحیح نیست
زیرا آنچه از رسائل استفاده می شود این است که این وجه
همان وجه دوم می باشد و به عنوان یک وجه مستقل ذکر نشده است تا اشکال
کنیم که وجه سوم همان وجه دوم می باشد زیرا ایشان در
رسائل اسمی از مفهوم وصف نبرده اند و فقط تعلیل را ذکر کرده است و در
واقع مرادشان همان مفهوم وصف می باشد.
تتمة:
محقق
اصفهانی در نهایة الدرایة می فرمایند:
«و التحقیق أن التبین لیس کالفحص المشروط به العمل بالعام أو
إجراء الأصول، بل معناه طلب العلم بالواقع، و یکون مدار العمل علیه لا على خبر
الفاسق بعد التبین.و من البین أن وجوب طلب العلم بالواقع لا یکون بوجه مرتبا و
معلّقا على مجیء الفاسق بالخبر حتى ینتفی بانتفائه، بل المراد و اللّه أعلم لزوم
الإعراض عن خبر الفاسق و صرف المکلف إلى تحصیل العلم بالواقع لترتیب آثار الواقع.فبناء
على ثبوت مفهوم الشرط للآیة یکون المعلق على مجیء الفاسق هو عدم حجیة الخبر بمعنى
عدم جعل الحکم المماثل أو عدم المنجزیة للواقع ببیان لازمه و هو تحصیل العلم، إذ
لا یطلب تحصیل العلم بالواقع، إلا مع عدم الحجة على الواقع بعدم ثبوته تنزیلا أو
عدم تنجزه بمنجز.فالمنتفى بانتفاء مجیء الفاسق عن النبأ هو ملزوم التبین أی عدم
الحجیة، و انتفائه عن النبأ الذی جاء به العادل هو حجیة خبر العادل، لاستحالة
ارتفاع النقیضین.فتبین أن المعلّق حقیقة على مجیء الفاسق بناء على المفهوم هو
ملزوم وجوب التبین لا نفسه...».[4]