اما شرط دوم:
شرایط فرمود: «ومضی ستة أشهر من حین الوطء».[1]
بعد می فرمایند: مفسرون گفته اند که هیچ پیامبری مبعوث نشد مگر اینکه بعد از 40 سالگی به او وحی شد الا حضرت عیسی.
اصول
موضوع: حجیت ظن/حجیت
ظواهر/ حجیت قول لغوی/خلاصه
خلاصه
1- بنابر حجیت قول لغوی، ظهور برای کلام اثبات
می شود.
2- مشهور بین متقدمین حجیت قول لغوی می
باشد اما معروف بین متاخرین مثل صاحب کفایه عدم حجیت
می باشد.
3- محل بحث در قول لغوی در جائی است که شرائط شهادت از
حیث عدد و عدالت نباشد و همچین قول لغوی مفید علم
یا اطمینان نباشد و الا اگر یکی از این دو باشد
یقینا قولش حجت است و از محل بحث خارج است و از باب ظنون خاصه خارج
می باشد.
4- قائلین به حجیت قول لغوی، برای اثبات
این حجیت چهار دلیل بیان کرده اند.
الف: اتفاق جمیع
عقلاء بر عمل به قول لغوی و قبول قول لغوی برای فصل خصومت.
ب: اجماع بر حجیت
یا دخولش در تحت ادله حجیت خبر واحد.
ج: لغوی اهل خبره
تشخیص اوضاع می باشد و سیره همه مردم بر قبول قول خبره در هر
فنی می باشد.
د: انسداد باب علم به لغات
و خصوصیاتشان غالبا لذا ناچار به رجوع به لغت برای تعیین
معنای الفاظ هستیم.
5- از تمام این ادله جواب داده شد و اینکه لغوی،
کلامش مربوط به موارد استعمال لفظ می باشد نه تعیین موضوع له
الفاظ و تشخیص وضع .
6- مرحوم نائینی فرمودند قول خبره حجت است اگر مبتنی
بر حدس باشد نه بر حدس در حالیکه لغوی قولش مبتنی بر حس
می باشد.
7- مختار ما این
شد که قول لغوی حجت نیست به این معنای که با قول
لغوی نه موضوع له ثابت می شود و نه ظهوری برای کلام با
این ظن، حاصل می شود مگر اینکه شرائط باب شهادت در آن وجود
داشته باشد که در این صورت از ظن خاص خارج می شود.
8- قول لغوی اگر چه از باب ظن خاص حجت نیست لکن رجوع به لغت
لغو نیست زیرا از مراجعه به لغت در بسیاری از موارد
اطمینان برای انسان به معنای لفظ یا به معنای ظاهر حاصل
می شود.
9- لغوی از حیث خبرویت قولش، حجت نیست نه
برای اثبات موضوع له یا ظهور بخاطر اینکه لغوی خبره
تعیین موضوع له نیست و نه برای اثبات موارد استعمال چرا
که قول لغوی مبتنی بر حدس نیست بلکه مبتنی بر حس می
باشد.
اجماع
مقدمة:
از انوار
الهدایة[1] استفاده می شود که
اجماع در نزد عامه و اهل سنت هم از حیث اصطلاح و هم از حیث مناط مخالف
با اجماع عند الخاصة است اما اصطلاحا مخالف است زیرا اهل سنت اجماع را به
چند شکل تعریف کرده اند
1- غزالی در مستصفی می گوید اجماع: اتفاق امت
محمد صلی الله علیه و آله و سلم بر امری از امور
دینی می باشد.
2- فخر رازی در المحصل فی علم الاصول می گوید
اجماع: اتفاق اهل الحل و العقد من امة محمد صلی الله علیه و آله و سلم
علی امر من الامور.
3- حاجبی در شرح عضدی می گوید اجماع: اجتماع
المجتهدین من هذه الامة فی عصر علی امر
تبیان
دو تعریف دیگر نیز اضافه کرده اند:
4- عده ای فرموده اند اجماع هو اجماع اهل الحرمین(مکه و
مدینه) و مصرین(کوفه و بصره)
5- به مالک نسبت داده شده است که گفته است اجماع: اتفاق اهل
المدینة فقط.
اما عند
الخاصه از حیث تعریف می فرمایند اجماع عبارت است از قول
جماعتی که از آن قول یا رضایت معصوم کشف شود.
اما از
حیث مناط(ملاک حجیت)
مستند
حجیت اجماع عند العامة حدیثی است که از پیامبر اکرم
صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کنند که حضرت فرموده اند که «ان امتی لاتجتمع
علی الضلالة فاذا رایت اختلافا علیکم بالسواد الاعظم»[2]
حضرت
فرمودند که امت من بر گمراهی اجماع نمی کنند اگر دیدید که
بین امت اختلاف افتاده است به شهرهای بزرگ بروید.
اما عند
الخاصة
ملاک
حجیت اجماع از این باب است که کاشف قول معصوم می باشد هر
اتفاقی که کاشف قول معصوم باشد حجت می باشد چه این استکشاف از
اتفاق کل محقق شود یا از اتفاق جماعتی، پس اجماع عند الخاصة بما هو
اجماع حجت نیست بلکه زمانی حجت است که متضمن قول معصوم باشد.
بعد
بیان این فرق انوار می فرمایند:
«علی ان الاجماع بای معنی کان لم یتحقق علی خلافة ابی بکر، لمخالفة
کثیر من اهل الحل و العقد و اصحاب محمد»[3].