کانون فرهنگی تبلیغی نیلوفرانه

پایگاه اطلاع رسانی و ارتباطی مبلغان جوان

کانون فرهنگی تبلیغی نیلوفرانه

پایگاه اطلاع رسانی و ارتباطی مبلغان جوان

درس خارج فقه و اصول حضرت استاد آیت الله رضازاده (دامت برکاته)تاریخ92/10/23

موضوع: نظر چهارم/ احکام اولاد/ شروط الحاق اولاد

بحث در شرائط الحاق ولد بود که شرط اول که دخول بود تمام شد.

  

اما خلاصه شرط اول:
1-شرایع فرمود: در نظر چهارم که احکام اولاد است، بحث در دو قسم است:
قسم اول: در الحاق اولاد به زوج.
قسم دوم: احکام ولادت.20/9/92
2- موضوع بحث قسم اول، سه چیز است:
الف: اولاد زنی که انسان عقد کرده است.
ب: اولاد کنیزی که با او مقاربت شده.
ج: اولاد وطئ به شبهه.20/9/92
3- در موضوع اول که اولاد زنی است که انسان آن را عقد کرده است، شرایع فرمود: الحاق بچه های زن معقوده سه شرط دارد:
الف: دخول.
ب: گذشت شش ماه.
ج: تولد بچه از اقصی الوضع تجاوز نکند.
با وجود این سه شرط فرزند این زن به زوج ملحق می شود. 20/9/92
4- در شرط اول که دخول باشد، چهار قول در مراد دخول وجود دارد:
الف: دخول حشفه یا مقدار آن مطلقا چه انزال صورت بگیرد چه نگریید.
ب: غیبوبت حشفه مطلقا چه انزال شود و چه نشود.
ج: دخول در قُبُل باید باشد.
د: به دخول در دُبر اعتباری نیست مگر اینکه انزال صورت بگیرد.20/9/92
5- روایاتی که در بحث ما مورد استناد است، سه روایت است:
الف: روایت ابی البختری.
ب: روایت سعید اعرج که «الولد للفراش» است.
ج: روایت ابی مریم انصاری. 20/9/92
6- از چند عبارت جواهر استفاده می شود که روایت پیامبر که فرمودند «الولد للفراش و للعاهر الحجر» یک حجت شرعی است و اتفاق علماء بر صحت این فرمایش است و اشکالی بر آن وارد نیست. و همچنین از این حجت شرعی فقط وطئ به شبهه خارج می شود.
همچنین ایشان فرمودند که از این روایت به قاعده فراش تعبیر می شود.
همچنین فرمودند: مراد به فراش، فراش فعلی (مقاربت انجام شده باشد) است نه فراش شرعی که عامه آن را فرموده اند.
و ما گفتیم که از لغت و بعضی تفاسیر استفاده می شود که فراش آن چیزی است که فرش قرار می گیرد و بر روی آن می خوابند و این کنایه از زن و مرد هست همانطور که کنایتة به آنها لباس گفته می شود که زن و مرد لباس یکدیگر هستند.
همچنین گفتیم که مراد از فراش در روایت «الولد للفراش...» زوج است نه زن، حال امکان دارد گفته شود که مراد مرد بدون تقدیر است و یا گفته شود که «ذی» در تقدیر است و مراد به فراش زوجه است، در نتیجه ولد برای صاحب فراش است که همان مرد باشد. 24/9/92
7- گفتیم که از اطلاق روایت استفاده می شود که دخول با ادخال حشفه یا به مقدار آن برای کسی که مقطوع الحشفه است، صادق است. 22/10/92
8- گفتیم ما می توانیم بگوئیم همانطور که در صدق لباس، دخول دخالتی ندارد، همچنین در در صدق فراش هم دخول دخالتی ندارد و ممکن است که دخول نشده باشد اما فراش صادق باشد. 17/10/92
9- گفتیم از لغت و تفسیر و بعضی از عبارات بزرگان مثل جواهر و همچنین از روایات سه گانه استفاده می شود که معیار در الحاق ولد به زوج، خصوص دخول نیست، بلکه شرط امکان دخول منی مرد در رحم زن به هر گونه است، یعنی اگر این امکان بود و فرزندی از این زن متولد شد، این فرزند ملحق به مرد است و الا به مرد ملحق نمی شود. 22/10/92

10- گفتیم که شرطیت امکان دخول منی در رحم زن به هر نحوی که باشد، از تحریر الوسیله امام خمینی نیز استفاده می شود. 22/10/92



اصول



موضوع: حجیت ظن/حجیت ظواهر/ حجیت قول لغوی
بحث در اشکال بر دلیل سوم بود
نهایة الافکار در ارتباط با اشکال بر این دلیل می فرمایند:
«نعم عمدة الاشکال فی حجیة قول اللغوی هو عدم کونهم بصدد تعیین المعنى الموضوع له وتشخیص المعنى الحقیقی عن غیره وذلک لما هو الظاهر من حالهم من کونهم بصدد تعداد موارد استعمال اللغات بلا نظر إلى تعیین ما هو الموضوع له».[1]
می فرمایند: لغوی در مقام تعیین معنای حقیقی از مجازی نیست بلکه در مقام بیان موارد استعمال الفاظ می باشد.
محقق نائینی بر اینکه لغوی از اهل خبره می باشد اشکال کرده است باینکه خبره به کسی می گویند که بر اساس حدس و نظر سخن می گوید نه بر اساس حس و لغوی قولش مبتنی بر حس شنوایی می باشد پس لغوی خبره تعیین معنی نیست البته لغوی وقتی که موارد استعمال را بیان می کند گاهی تشخیص آن معنا نیاز به اعمال نظر و حدس دارد اما این شان لغوی نیست که موضوع له را حدس بزند مثلا لغوی می گوید مراد از صعید تراب خالص می باشد اما اینکه تراب چیست مربوط به لغوی نیست.
منتقی الاصول[2] نسبت به حجیت قول لغوی قائل به تفصیل می باشند و می فرمایند که لغوی گاهی سیره اش بر این است که موارد استعمال را بیان می کند اما در مقام حصر این موارد استعمال نیست اما گاهی در مقام حصر این موارد استعمال می باشد مثلا می گوید مستعمل فیه کلمه عین منحصر در 70 معنا می باشد حال اگر از قسم اول باشد قول لغوی حجت نیست ولو موجب وثوق باشد زیرا احتمال می دهیم این لفظ معنای دیگری داشته باشد و لغوی به آن پی نبرده است و آن را بیان نکرده است اما اگر در مقام بیان حصر باشد قولش حجت می باشد اگر موجب وثوق شود چرا که وقتی موارد استعمال منحصر در موارد خاص باشد مثل لفظ مشترک خواهد بود اگر لفظی بخاطر وجود قرینه ای بر یکی از این معانی دلالت داشته باشد، می گوییم این لفظ ظهور در این معنا دارد و ظهور هم حجت می باشد.
دلیل چهارم-انسداد صغیر باب علم به معانی کلمات-
در کفایة[3] و نهایة الافکار[4] و المصباح[5] و تبیان[6] می فرمایند این انسداد نفعی برای ما ندارد چه قائل به انسداد کبیر(انسداد باب علم و علمی به احکام شرعی) باشیم یا نه زیرا اگر قائل به انسداد کبیر باشیم ظن به حکم شرعی حجت خواهد بود از هر راهی حاصل شود چه از راه قول لغوی باشد و چه از راه غیر لغوی، پس قول لغوی حجت است چون مفید ظن است البته حجیتش از باب ظن مطلق است نه از باب ظن خاص در حالیکه اگر ادله ای که گذشت تمام باشد حجیت قول لغوی از باب ظن خاص می باشد اما این دلیل از باب ظن مطلق قول لغوی را حجت خواهد کرد.
اما اگر قائل به انسداد کبیر نباشیم وجهی برای مراجعه به قول لغوی نیست چه باب علم به معنای لغات منسد باشد و چه نباشد زیرا نسبت به معنی الفاظی که برای ما معلوم نیست می توانیم اصل نافی را جاری کنیم و این اصل موجب تعطیل دین نخواهد شد کسی که باب علم و علمی به احکام شرعی را مفتوح می داند بر طبق ادله ای که دارد عمل می کند و اگر در چند مورد هم برائت جاری کند موجب تعطیل دین نمی شود کما اینکه اگر در موردی که علم نیست احتیاط شود موجب اختلال نظام نخواهد بود زیرا در اکثر موارد دلیل وجود دارد و موارد احتیاط کم می باشند.
فتلخص باینکه ما دلیلی بر حجیت ظنی که از قول لغوی بر تعیین موضوع له لفظ و اثبات ظهور برای لفظ حاصل می شود، نداریم مگر اینکه شرائط شهادت در قول لغوی وجود داشته باشد باینکه متعدد و عادل باشند[7]
ان قلت[8][9]:
با توجه به رد ادله حجیت قول لغوی، ثمره مراجعه به قول لغوی چیست؟
قلت:
گاهی با مراجعه به کتب لغت علم به موضوع له برای ما پیدا می شود یا ظهوری برای ما محقق می شود[10].

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.