کانون فرهنگی تبلیغی نیلوفرانه

پایگاه اطلاع رسانی و ارتباطی مبلغان جوان

کانون فرهنگی تبلیغی نیلوفرانه

پایگاه اطلاع رسانی و ارتباطی مبلغان جوان

درس خارج فقه و اصول حضرت استاد آیت الله رضازاده (دامت برکاته)تاریخ92/09/26

موضوع: نظر چهارم/ احکام اولاد/ شروط الحاق اولاد
شرط اول که برای الحاق اولاد بود، دخول بود و این جامع بین همه اقوال است.
رساله های علماء هم تقریبا همین شرط را ذکر کرده اند و گفته اند که شرط الحاق، دخول است.
تحریر الوسیله می فرمایند:
«إنما یلحق ما ولدته المرأة بزوجها بشروط: الدخول مع الانزال أو الانزال فی الفرج وحوالیه، أو دخول منیه فیه بأی نحو کان، وفی الدخول بلا إنزال إشکال... فلو لم یدخل بها أصلا ولم ینزل فی فرجها أو حوالیه بحیث یحتمل الجذب ولم یدخل المنی فیه بنحو من الأنحاء لم یلحق به قطعا، بل یجب نفیه عنه...».[1]
می فرمایند: بچه ای که از زن به دنیا بیاید، با چند شرط به شوهر او ملحق می شود، یکی از آن شروط، دخول به شرط انزال است به هر نحوی است، اما اگر دخول بدون انزال بود، معلوم نیست که بچه به زوج ملحق شود.
بعد می فرمایند: اگر دخول صورت نگرفت و انزال هم صورت نگرفت و منی هم داخل رحم نشد، ولد به زوج ملحق نمی شود و باید این فرزند را از شوهر نفی کرد.
منهاج الصالحین محقق خویی می فرمایند:
«یلحق ولد المرأة بزوجها فی الدائم والمنقطع بشروط. (الاول): الدخول مع العلم بالانزال أو احتماله أو الانزال على فم الفرج».[2]
می فرمایند: بچه به شوهر ملحق می شود به شرط اینکه دخول شده باشد و علم یا احتمال به انزال در فرج و یا اطراف آن صورت گرفته باشد.
آیت الله وحید، بر این مساله حاشیه ندارند که معلوم می شود ایشان هم این را قبول دارند.
آیت الله سیستانی در منهاج الصالحین می فرمایند:
«یلحق ولد المراة بزوجها فی العقد الدائم و المنقطع بشروط: الاول: دخوله بها مع العلم بالانزال او احتماله او الانزال علی ظاهر الفرج، و اما مع انتفاء الامرین و دخول مائه فی فرجها بطریقة اخری کالانبوبة و نحوها و احتمال کون حملها من مائه ففی الحاق الولد به اشکال».[3]
می فرمایند: برای الحاق فرزند به شوهر، چند شرط وجود دارد، شرط اول این است که دخول صورت گرفته باشد، و باید علم یا احتمال انزال باشد و یا انزال بر ظاهر فرج باشد. اما اگر دخول و انزال صورت نگرفته باشد و با طریقی دیگر منی وارد رحم زن شود، در الحاق ولد به این شوهر، اشکال است.
پس این بزرگواران هم شرط اول را دخول می دانند.
اقول:
حال نکته ای که باید توجه داشت این است که از کلام بزرگان استفاده می شود که شرط اول دخول نیست، بلکه شرط اول انزال است و یا بهتر این است که بگوئیم که شرط اول دخول منی در رحم زن است به هر طریقی.
پس باید برگردیم و به روایات توجه کنیم که از روایات چه فهمیده می شود که آیا در این روایات شرط دخول فهمیده می شود و یا شرط دخول منی فهمیده می شود و یا انزال فهمیده می شود.

همچنین باید نگاه کنیم که فراش به چه معنا است، بعد حکم کنیم که شرط چه چیزی است.


اصول



موضوع: حجیت ظن/حجیت ظواهر/  خبر متواتر/عدم تواتر قرائات
برای قول دوم- عدم تواتر قرائات- به پنج دلیل تمسک شده است:
1- استقراء حال روات موجب این می شود که قطع پیدا کنیم باینکه قرائات بوسیله اخبار آحاد به ما رسیده است مضافا باینکه وثاقت بعضی از رواتی که قرائات را نقل کرده اند ثابت نشده  است[1].
2- تأمل در طرقی که قراء، قرائت را از آن اخذ کرده اند شاهد قطعی است بر اینکه قرائاتی که به قراء منتقل شده است از طریق آحاد بوده است.
3- اسانید قرائات برای رسیدن قرائات به قراء شاهد بر این است که تواتری در کار نبوده است زیرا هر قاری نفی می کند قرائت قاری دیگر را و این نشان می دهد که تواتری در کار نبوده است.
4- احتجاج هر قاری و تابعین آن قاری بر صحت قرائت خودش و اعراض از قرائت دیگری، دلیل بر این است که قرائات مستند به اجتهاد قراء می باشند و الا اگر این قرائات از پیامبر صلی الله علیه و آله به تواتر به دست آنها می رسید برای اثباتش نیاز به استدلال و اثبات نبود.[2]
5- انکار عده ای از اعلام محققین نسبت به بعضی از قرائات چرا که این انکار با تواتر قابل جمع نیست زیرا اگر متواتر بود جای انکار نبود[3]مضافا به آنچه صاحب قوانین[4]فرموده است باینکه کتب قرائات و تفاسیر پر است از قرار گرفتن قرائتِ قراء در برابر قرائت معصومین علیهم السلام مثلا گفته می شد قرأعاصم کذا و قرأ علی بن ابی طالب کذا و قرأ رسول الله صلی الله علیه و آله کذا و با این مطلب چگونه می توان اعتقاد داشت که این قرائات از شارع به تواتر به دست قراء رسیده است!
برای قول سوم-تفصیل بین قرائت جوهریه و ادائیه-باینکه قرائت جوهریه به تواتر ثابت شده است اما ادائیه متواتر نیست، استدلال شده است که قرائت جوهریه نفس قرآن می باشد و تواتر قرآن هم بلا اشکال ثابت است قهرا تواتر جوهریه هم ثابت است بخلاف ادائیه که بعدا بوجود آمده است ضمن اینکه اختلاف در ادائیه موجب تغییر معنا نیست تا نیاز به تواتر آنها باشد.[5]
و فیه:
ماده در مثل ملک و مالک قرآن می باشد و ماده هم یکی است پس قرائت جوهریه هم خود قرآن نیست بلکه آنچه قرآن می باشد ماده ی ملک و مالک می باشد.
برای قول چهارم- تکفیر منکر تواتر- استدلال شده است به اینکه انکار تواتر قرائات منتهی به انکار تواتر قرآن است و ثانیا انکار تواتر قرائات انکار ضروری دین می باشد و منکر ضروری دین کافر می باشد.[6]
و فیه:
اینکه انکار تواتر قرائات، انکار قرآن است صحیح نیست زیرا قبلا بیان کردیم که قرائات منفک از قرآن می باشد و تلازمی بین این دو وجود ندارد.
اما اینکه انکار تواتر قرائات، انکار ضروری دین می باشد اشکالش این است که انکار ضروری در صورتی موجب کفر است که مُنکِر، اعتقاد به ضروری بودن آنچه انکار کرده است داشته باشد اما اگر اعتقاد به ضروری بودن آن نداشته باشد موجب کفر نیست. [7]
مختار ما این است که تواتر قرائات ثابت نیست تبعا لصاحب الکفایة و المحقق الخوئی و المشهور عند الشیعة و بعید نیست که مشهور از محققین علماء عامه -کما اشار الیه فی البیان[8]- نیز قائل به عدم تواتر می باشند.[9]
تکملة:
1- عدد قراء بیشتر از هفت نفر بوده است و در قرن سوم تنزل به هفت نفر پیدا کرده است.
2- محل نزاع تواتر قرائات و عدم تواتر آن به نسبه ی با پیامبر است یعنی آیا از شخص پیامبر قرائت به تواتر رسیده است یا نه؟ اما نسبت به شخص قاری از محل بحث خارج است اگر چه البیان[10]می فرمایند از قراء هم این قرائات به تواتر ثابت نشده است.
3- اصل قرآن به تواتر به ما رسیده است و قراء در این تواتر قرآن دخلی ندارند زیرا فعل قراء غیر قرآن می باشد زیرا عظمت قرآن بالاتر از این است که اثباتش موقوف بر عده مخصوصی باشد.[11] [12] [13]
4- اینکه گفتیم تحریف لفظی در قرآن صورت نگرفته است لازمه اش این است که قرآن به تواتر به ما رسیده است. و از عجائب است که بعضی از روایات عامه دلالت بر این دارد که بعضی از آیات، قرآن برای کُتّاب قرآن به قول یک نفر یا دو نفر ثابت شده است و این روایات در کتب صحاح اهل سنت موجود می باشد.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.