موضوع: نظر سوم/ شقاق/ خلاصه12-موضوع پنجم: در مخاطب به «بعث» چند قول است:
الف: مخاطب کسی است که از طرف حاکم شرع برای این
کار نصب شده است.ب: مخاطب زوجین هستند.ج: مخاطب صلحاء از امت هستند.د: مخاطب زوجین هستند به شرط اینکه حَکمین از
بستگانشان باشد. 9/9/9213-جواهر نسبت به قول دوم که مخاطب به «فابعثوا» زوجین هستند
مناقشه کرده و فرموده که این قول منافات با ضمائری که در این
آیه است، دارد. عبارت ایشان این است:«وفیه أنه مناف لاختلاف الضمیرین بالغیبة والحضور والتثنیة والجمع،
ولیس المقام مقام التفات، على أن المأمور بالبعث الخائف من شقاقهما، وهو غیرهما،
والانسان لا یبعث أحدا إلى نفسه،».[1]می فرمایند: اینکه مخاطب آیه زوجین
باشد:الف: مخالف با ضمائر است که بعضی با غیبت و بعضی
با حضور و بعضی با جمع و یا تثنیه آمده. و مقام التفات هم
نیست.ب: مامور به بعث کسی است که از شقاق آنها می ترسد نه خود
آنها.ج: انسان نمی تواند برای خودش یکی را انتخاب
کند. 9/9/9214- از مطول کلامی را نقل کردیم که خلاصه آن این
است: کلام باید مطابق مقتضای حال بیان شود و گاهی است که
مطابق مقتضای حال بیان نمی شود، مثلا به جای ضمیر
حاضر، ضمیر غائب می آید، دلیل این کار بخاطر نکته
ای لطیف است مثل برانگیختن توجه مخاطب. 10/9/9215- بیان شد که از قاعده کلی که مطول فرمود که کلام
باید مطابق حال باشد، دو چیز خارج است که به یکی التفات
گفته می شود و به دیگری قلب گفته می شود.قلب این بود که جای کلمه عوض شود.التفات هم در شماره 14 بیان شد.همچنین گفته شد که التفات در آیات قرآن فراوان است.
12/9/9216- مختار ما به تبع اکثر
این است که مخاطب به بعث حاکمی است که برای این کار نصب
شده و اگر حاکم نبود عدول مسلمین این کار را می کنند. 12/9/9217- مثال التفات از تکلم به خطاب در قرآن کریم این است:﴿و
ما لی لا اعبد الذی فطرنی و الیه ترجعون﴾، در
اینجا طبق مقتضای حال باید «الیه اَرجِعُ» باشد. در
حالی که از آن التفات به خطاب شده که «ترجعون» باشد.مثال التفات از تکلم به غیبت در قرآن کریم این
است: ﴿انا اعطیناک الکوثر فصل لربک﴾ در
اینجا علی القاعده باید «فصل لنا» باشد اما التفات به «لربک»
شده است.مثال التفات از خطاب به غیبت در قرآن کریم این
است: ﴿حتی اذا کنتم فی الفلک و جرین بهم﴾ در
اینجا طبق قاعده این است که «بکم» بیاید در حالی که
«بهم» آمده است.مثال التفات از غیبت به خطاب در قرآن کریم این
است: ﴿مالک یوم الدین یاک نعبد﴾در
اینجا طبق قاعده باید «ایاه نعبد» باشد در حالی که
ضمیر خطاب به جای آن آمده است.صدر الافاضل می فرماید که التفات علاوه بر اینکه
باید دارای نکته لطیف باشد، شرط دیگری هم دارد که
باید مخاطب قبل و حین التفات یک نفر باشد. 10/9/9218-اگر چنانچه حاکم شرع برای رفع شقاق نبود و همچنین صلحاء
هم نیز وجود ندارند، در این صورت زوجین باید دو حَکم را
مشخص کنند تا بین آنها قضاوت کنند و زمانی که این دو حَکم را
معین کردند، وکیل هستند نه حاکم و به اندازه دایره وکالت خود
قضاوت می کنند، مثلا اگر فقط وکیل در اصلاح هستند، حق تفرقه ندارند.
12/9/9219-گفته شد که اگر اختلاف به وسیله دو حَکم از بین
نمی رود و باید حَکم بیشتری وجود داشته باشد، باید
حَکم بیشتری معین کردند. همچنین اگر بستگان زوجین صلاحیت حَکم بودن را
نداشتن از غیر بستگان آنها انتخاب می شود. 20/9/9220- بیان شد که اگر حَکمین پس از بررسی توافق بر
اصلاح کردند، نیاز به اجازه زوجین نیست، اما اگر بر طلاق توافق
کردند، باید رضایت در آن وجود داشته باشد. 16/9/9221- اگر حَکمین برای اصلاح، شرایطی را
معین کردند که شرعا جایز باشد مثلا به زوج گفتند که خانه زن
باید عوض شود، باید به این شروط شرعی عمل شود چون ادله
اطلاق دارد و شامل جایی که شرط شود هم می شود، اما اگر
شرطی باشد که شرعی نیست مثل منع ازدواج مجدد مَرد، در این
صورت لازم نیست به آن عمل شود.16/9/9222- اگر مَرد از دادن حقوق مستحبی زن امتناع کرد و زن
مقداری پول به او می دهد تا شوهر طلاق خلع بدهد، این کار
صحیح است و جزء اکراه محسوب نمی شود. 16/9/92
اصول
موضوع:حجیت ظن/حجیت ظواهر/هدف از نوشتن کتاب فصل الخطاب
بحث
در مورد هدف حاجی نوری از کتاب فصل الخاطب بود.
مرحوم
علامه سید مرتضی عسکری در کتاب القرآن الکریم و
روایات المدرستین می فرمایند:
«جمعتنی جلسة مع الشیخ آقابزرگ مولف کتاب الذریعة و
هو احد مشایخی فی روایة الحدیث فسالتُه عن قصد
استاذه الشیخ النوری فی تالیفه فی تالیفه
کتاب الفصل الخطاب؟ فاجابنی بان الشیخ النوری لم یقصد
اثبات تحریف القرآن و انما الخطا فی التسمیة».[1]
می
فرمایند در جلسه ای که آغا بزرگ- که از مشایخ نقل حدیثم
می باشند- تشریف داشتند از ایشان در مورد هدف حاجی
نوری از نوشتن کتاب فصل الخطاب سوال کردم ایشان فرمودند که قصد
ایشان اثبات تحریف قرآن نبوده است فقط ایشان اسم کتاب را اشتباه
قرار داده اند.
ان قلت:
شیخ
نوری از محدثین و رجالیین بزرگی بوده است به احتمال
قوی خود ایشان به ضعف این روایات آگاه بوده است- اگر چه احتمال
ضعیفی هم وجود دارد که ایشان می دانسته این
روایات ضعیف هستند زیرا همّ محدث جمع روایات می
باشد و به سند آنها توجهی ندارد - با این حال چرا ایشان با
اینکه به ضعف این روایات آگاه بوده است اقدام به نوشتن فصل
الخطاب کرده است.
قلت:
هدف
ایشان از نوشتن این کتاب ممکن است یکی از دو امر می
باشد:
1-شان محدث این
است که به هر روایتی که برخورد کرد آن را می نویسد چه
ضعیف باشد و چه صحیح باشد ممکن است انگیزه ایشان از
نوشتن این کتاب همین بوده است که فقط روایات را جمع آوری
کند و کاری با دلالت و سند آنها نداشته است.
2-اصرار فردی که
از ایشان می خواسته است که این روایات را جمع کند.
آقای
عاصفی نقل کرند شخصی به نام سردار کابلی از ایشان خواسته
است که چرا شما کاری نمی کنید که اهل سنت به ما نیش و
کنایه نزنند اهل سنت می گویند اگر شیعه بر حق است چرا اسم
ائمه در قرآن ذکر نشده است چرا تصریح به وصایت امیر
المومنین علیه السلام نشده است در حالیکه روایاتی
داریم که دلالت دارند اسم امیر المومنین در قرآن آمده است حتی
این قدر اصرار کرد که در جلسه ای بقدری ناراحت شد که جلوی
حاجی نوری عمامه اش را به زمین زد و گفت تا کی ما از شما
درخواست نوشتن این کتاب را کنیم و شما اجابت نکنید بعد از
این همه اصرار، حاجی نوری فصل الخطاب را نوشت و بعدا مشخص شود
که سردار کابلی جاسوس انگلستان بوده است و هدفش از این اصرار
ایجاد تفرقه بین شیعه و سنی بوده است.