بحث در مساله دومی بود که شرایع عنوان کرد که اگر شوهر حقی از حقوق زن را رعایت نکرد و زن مقداری به او داد تا او را طلاق خلع بدهد، صحیح است.
حال قواعد و جواهر، برای این حق، قید استحباب را اضافه کرده اند، و ظاهر این است که این قید درست است و حقی که از زن ضایع شده است، از حقوق مستحبه بوده است نه از حقوق واجب. چون در جلسه 8/8/92 در بحث نشوز بیان شده که نشوز مرد با چند چیز تحقق پیدا می کند، یکی این بود که بعضی از حقوق واجب زن را مرد منع کند. حال در اینجا می فرمایند اگر مرد منع از حق مستحبی کند، این پرداخت زن صحیح است.
12- موضوع پنجم: در مخاطب «بعث» چند قول است. که در جلسه بعد ذکر می شود.
اصول
موضوع:حجیت ظن/حجیت ظواهر/هدف از نوشتن کتاب فصل الخطاب
نسبت به کتاب فصل الخطاب مشخص شد که علماء این کتاب را رد کرده
اند و کلام علامه عسکری و علامه بلاغی را در این زمینه
ذکر کردیم و گفتیم که علامه عسکری این کتاب را به شکل
کامل بررسی کرده و اشکالات آن را بیان کرده است.
اما هدف مرحوم حاجی نوری از نوشتن کتاب فصل الخطاب
نسبت به هدف ایشان دو قول می باشد.
قول اول:
هدف ایشان از نوشتن این کتاب اثبات تحریف قرآن
بوده است یعنی اثبات نقصان قرآن و از بین رفتن بعضی از
کلمات و آیات قرآن.
قول دوم:
هدف ایشان اثبات عدم تحریف قرآن بوده است.
اما قول اول:
معظم علماء بلکه اجماع علماء شیعه بر این است که قصد
مرحوم حاجی نوری از نوشتن این کتاب اثبات تحریف قرآن بوده
است.
برای مدعای این علماء می توان استدلال کرد
به صراحت بعضی از عبارات فصل الخطاب و ظهور بعضی دیگر از عبارات.
اما عبارت صریح:
این عبارت مقدمه ای است که ایشان در فصل الخطاب
بیان کرده است.
نصه:
«بسم الله الرحمن
الرحیم الحمدلله الذی انزل علی عبده کتابا... فیقول العبد
المظلم المسیئ حسین بن محمد تقی النوری الطبرسی،
جعله الله تعالی من الواقفین ببابه المتمسکین بکتابه هذا کتاب
لطیف و سفر شریف، عملته فی اثبات تحریف القرآن و
فضایح اهل الجور و العدوان، و سمیته فصل الخطاب فی تحریف
الکتاب...».
در این عبارت می فرمایند من این کتاب را
نوشتم برای اثبات تحریف قرآن.
اما عبارات ظاهر:
عباراتی که در مقدمه اولی ذکر کرده است ظهورش در
این است که هدفش از این نوشتن این کتاب اثبات تحریف قرآن
می باشد همچنین در باب اول در دلیل اول مطالبی ذکر کرده
اند که ظهورش در این است که هدفش اثبات تحریف بوده است
یکی از این عبارات، مطلبی است که در باب حادی عشر در
دلیل یازدهم ذکر کرده اند.
نصه:
«الحادی عشر فی
اخبار الکثیرة الدالة صریحا فی وقوع النقصان فی القرآن
عموما»
می فرمایند روایاتی داریم که بصراحت
می فرمایند در قرآن تحریف صورت گرفته است و مفاد این
روایات تحریف کلی است و اشاره به مکان آن آیه نشده است
اما آنچه در دلیل دوازدهم ذکر شده است روایاتی است که به مکان
آیه ای که کم شده است نیز اشاره کرده است که مثلا از سوره احزاب
فلان آیه کم شده است.
ظاهر این عبارت این است که هدف نویسنده از ذکر
این روایات اثبات تحریف قرآن می باشد و قبول مضمون
روایات بوده است اگر چه احتمال داده می شود که مرادشان از ذکر
این روایات این بوده است که بگویند این
روایات ضعف دلالی دارند و اثبات تحریف قرآن بوسیله آنها
ممکن نیست لکن این احتمال ضعیف می باشد و خلاف ظاهر کلام
نویسنده می باشد.
و همچنین ظاهر بقیه ادله ای که در این باب
ذکر شده این است که هدف نویسنده اثبات تحریف قرآن بوده است.
دلیل قول دوم:
این قول مختار مرحوم محمد محسن رازی معروف به آغا بزرگ
تهرانی می باشد ایشان معتقدند که هدف ایشان از نوشتن
این کتاب اثبات عدم تحریف قرآن می باشد بعضی از کلامات
ایشان را در جلسه3/9/92 ذکر کردیم.
ایشان در نقباء البشر[1]
در این زمینه می فرمایند:
«لما اتفقت هجرته
الی النجف (1314ق) لازمته ملازمة الظل ست سنین حتی اختارالله له
دارالاقامة».[2]
می
فرمایند وقتی که ایشان به نجف رفتند من ملازم ایشان بودم
و مثل سایه که از انسان جدا نمی شود شش سال در خدمت و ملازم
ایشان بودم تا زمانی که از دنیا رفت.
در پنج صفحه بعد می فرمایند:
«مرام شیخنا
النوری فی تالیفه لبعض ما شافهنا به و سمعناه من لسانه فی اواخر ایامه فانه کان یقول «اخطاتُ فی
تسمیة الکتاب و کان الاجدر ان یسمی بفصل الخطاب فی عدم
تحریف الکتاب لانی اثبت فیه ان
کتاب الاسلام " القرآن الشریف " الموجود بین الدفتین المنتشر فی اقطار
العالم وحی الهی بجمیع سوره وآیاته وجمله، ولم یطرأ علیه تغییر او تبدیل، ولازیادة
ولانقصان من لدن جمعه حتى الیوم...
کما انی اهملت
التصریح بمرامی فی مواضع متعددة من الکتاب حتی لاتسدد نحوی
سهام العتاب و الملامة بل صرّحت غفلة بخلافه»[3]
می
فرمایند: مرام و عقیده ایشان را در مورد این کتاب از آنچه
از زبان ایشان شنیده ام و از عمل ایشان دیده ام این
است که استادم می فرمودند:
من
اشتباه کردم اسم این کتاب را فصل الخطاب فی تحریف الکتاب گذاشته
ام بلکه باید اسم آن را فصل الخطاب فی عدم تحریف الکتاب
می گذاشتم.
و
من اهمال کردم از اینکه نظر و عقیده خودم را در این کتاب ذکر
کنم تا مرا سرزنش نکنند بلکه بجای اینکه به مرام خودم تصریح کنم
بعضا بر خلاف عقیده خودم تصریح کرده ام.
شاید
مراد حاجی نوری از اینکه فرموده است غفلة به تحریف قرآن
تصریح کرده ام همان جمله ای باشد که در مقدمه فرموده است ما به آن
اشاره کردیم.
و اما عمله فقد رأیناه وهو لا یقیم لما
ورد فی مضامین الاخبار وزنا، بل یراها اخبار آحاد لا تثبت بها القرآنیة بل یضرب
بخصوصیاتها عرض الجدار
می
فرمایند عمل حاجی نوری شاهد بر این مطلب است که این
کتاب را بر رد تحریف قرآن نوشته است زیرا ایشان این اخبار
را خبر واحد می دانستند و برای خبر واحد در اثبات قرآن ارزشی
قائل نبودند زیرا قرآن فقط با تواتر ثابت می شود.
شاید
کسانی که قائل به قول اول شده اند کلام آغا بزرگ را ندیده اند اما
علامه عسکری فرموده است من کلام آغا بزرگ را شنیده ام اما با
این حال فرموده است که هدف حاجی نوری اثبات تحریف قرآن
بوده است من هم به علامه عسکری گفتم که آغا بزرگ که دروغ نمی
گویند ایشان فرمودند علی ای حال حاجی نوری
این کتاب را برای اثبات تحریف نوشته است الا اینکه ممکن است
بعد از نوشتن این کتاب پشیمان شده اند و از نظر خود برگشته اند.
مختار ما این است که فصل
الخطاب را حاجی نوری برای اثبات تحریف قرآن نوشته شده است
و ادله که ذکر کرده اند ضعیف می باشد الا اینکه ممکن است
حاجی نوری در آخر عمرش از این مبنا دست برداشته است و قائل به
تحریف قرآن نبوده است.