دیروز عرض شد که شرایع شش موضوع درباره شقاق مطرح کرده و علامه هفت موضوع مطرح کرده و جواهر هشت موضوع را بیان کرده.
موضوع اول تعیین معنای لغوی شقاق بود که دیروز بیان شد.
پس استعمال خوف در علم یا قتل که لسان العرب بیان کرد، مجاز است. چون خوف، علم یا قتل نیست، بله استعمال مسبب در سبب است و مجاز.
اصول
موضوع:حجیت ظن/حجیت ظواهر/ قول چهارم/ ادله
اخباریین بر عدم حجیت ظاهر قرآن و رد آن/تحریف قرآن/کتاب
فصل الخطاب
بحث
در کتاب فصل الخطاب و بیان مرحوم آغا بزرگ در مورد این کتاب بود.
کلام
مرحوم حاجی نوری را از زبان مرحوم آغا بزرگ را نقل کردیم
اما
عمل مرحوم حاجی نوری
مرحوم
آغا بزرگ می فرمایند:
«فقد
رایناه و هو لا یقیم لما ورد فی مضامین الاخبار
وزنا، بل یراه اخبار آحاد لاتثبت بها القرانیة بل یغرب
بخصوصیاتها عرض الجدار سیرة السلف الصالح من اکابر الامامیة
کالسید المرتضی و الشیخ الطوسی و امین الاسلام
الطبرسی و غیرهم،
و
لم یکن -العیاذ بالله- یلصق شیئا منها بکرامة القرآن، و
ان الصق ذلک بکرامة شیخنا قدس سره، من لم یطلع علی مرامه.
و
قد کان باعتراف جمیع معاصریه، رجالی عصره و الوحید
فی فنه، و لم یکن جاهلا باحوال تلک الاحادیث کما ادعاه بعض
المعاصرین حتی یعرض علیه بان کثیرا من رواة هذه
الاحادیث، ممن لایعمل بروایته،
فان
شیخنا لم یورد هذه الاخبار للعمل بمضامینها، بل للقصد
الذی اشرنا الیه».
می
فرمایند من خودم ناظر بودن که ایشان ارزشی برای
روایاتی که در فصل الخطاب نقل کرده است و دلالت بر تحریف قرآن
دارند، قائل نبودند و این روایات را اخبار واحدی می
دانستند که با آنها نمی توان قرآن را ثابت کرد بلکه باید با خبر
متواتر قرآن را ثابت کرد و این اخبار تحریف را به دیوار
می زدند (عمل نمی کردند) همانطور که سیره سلف صالح مانند مرحوم
سید مرتضی و شیخ طوسی و مرحوم طبرسی این بود
که به این اخبار اعتنایی نداشتند و ایشان مفاد این
روایات را قبول نداشتند و این مطالب باطل را هیچ گاه به قرآن
نسبت نمی داند اگر چه کسانی که از سیره عملی استاد آگاه
نبودند قول به تحریف را به ایشان نسبت می دادند و ایشان
به اعتراف تمام کسانی که معاصر ایشان بودند کاملا آگاه به علم رجال
بود و در این زمینه منحصر به فرد بود و چنین فردی از
بطلان این روایات غافل نخواهد بود اگر چه بعضی از معاصرین
به ایشان اشکال می کردند که روات این روایات غالبا
ضعیف می باشند.
این
روایاتی که ایشان در فصل الخطاب بیان کرده است به
این معنا نبوده است که به آنها اعتقاد داشته است بلکه مقصودش این بوده
است که ایشان می خواسته بفرماید تمام آنچه در تحریف قرآن
وارد شده است همین روایات می باشد و این روایات هم
حجت نیستند و می خواسته اند بفرمایند قرآن بقیه ای
نداشته است.
مختار
ما هم این است که قرآن تحریف نشده است حاجی نوری هم کتاب
فصل الخطاب را در رد تحریف قرآن نوشته است نه در اثبات تحریف قرآن
تکملة:
از
حیث ثقلین استفاده می شود که عترت و ائمه علیهم السلام هم
تا روز قیامت باقی هستند زیرا اگر یک روز از دنیا
باقی باشد و قرآن باشد و عترت و ائمه نباشند مفاد حدیث ثقلین
محقق نخواهد شد و این مفاد از اصناف دیگری از روایات هم
استفاده می شود.
یک
صنف روایاتی هستند که دلالت می کند زمین خالی از
حجت نیست.
منها: عَنْ أَبِی عَبْدِ
اللَّهِ علیه السلام، قَالَ: «لَوْ
بَقِیَ اثْنَانِ، لَکَانَ أَحَدُهُمَا الْحُجَّةَ عَلى صَاحِبِهِ».[1]
اگر
دو نفر در زمین باقی مانده باشند باید یکی بر
دیگری حجت و امام باشد.
منها:«لایزال هذا الامر فی قریش ما
بقی منهم اثنان»[2].
می
گویند حکومت و خلافت در قریش خواهد بود تا زمانی که دو نفر از
قریش هم باقی باشند.
منها: «لایزال
هذا الامر فی قریش ما بقی من الناس اثنان»[3].
می
گویند تا زمانی حتی دو نفر از مردم در دنیا باشد
باید یک نفر آنها از قریش باشد.
شارح
نبوی در ذیل این احادیث می گوید:
«هذه الاحادیث و اشباهها
دلیل ظاهر علی ان الخلافة مختصة بقریش... و علی هذا انعقد
الاجماع فی زمن الصحابة فکذلک بعدهم».
می
گویند هم در زمان صحابه اجماع وجود داشته است که حاکم باید از
قریش باشد و هم بعد از صحابه.
صنف
دیگر؛ روایاتی است که می گویند خلفاء پیامبر
دوازده نفر می باشند و همه آنها از قریش می باشند.
منها: «ان
هذا الامر لاینقضی حتی یمضی فیهم اثنا عشر
خلیفة... کلهم من قریش».[4]
اسلام
منقضی نخواهد شد تا زمانی که دوازده نفر از قریش حکومت کنند.
شارح
نبوی در ذیل این روایت می گوید:
«لا
یزال امر الناس ماضیا ما ولیهم اثنا عشر رجلا کلهم من قریش».
سرنوشت
مردم خوب خواهد بود تا زمانی که دوازده نفر از قریش حکومت کنند.
شارح
نبوی بعد از نقل این روایات از قاضی ایاض دو اشکال
بر این روایات را نقل می کند.
اشکال
دومش این است که خلفاء پیامبر بیشتر از دوازده نفر بوده اند.
بعد
شارح نبوی می گوید که این اشکال باطل است به چند
دلیل؛
اولا: در این روایات خلفاء
منحصر در دوازده نفر نشده اند لذا ممکن است بیشتر هم باشند.
و ثانیا ممکن است مراد
پیامبر این باشد که آنهایی که عادلند و سزوار خلافت
می باشند دوازده نفر می باشند.
و ثالثا شاید مراد حضرت این
بوده است در یک زمان دوازده نفر که از قریش هستند حکومت خواهند کرد
کما اینکه در اندلس در یک زمان سه نفر خلیفه بوده اند.
و رابعا: شاید مراد حضرت این
بوده است که خلفائی که مورد قبول همه می باشند و اسلام در زمان آنها
به عزت رسیده است دوازده نفر می باشند و جوابهای دیگر.