موضوع:نظر
سوم/ شقاق
بحث
ما در نظر سوم
بود که گفتیم
بحث در سه چیز
است، قسم،
نشوز، و قسم
سوم که شقاق
است که از امروز
بحث می شود.
شقاق:
شرایع:
«وهو
فعال من الشق،
کأن کل واحد
منهما فی شق،
فإن کان
النشوز
منهما، وخشی
الشقاق، بعث
الحاکم حکما
من أهل الزوج،
وآخر من أهل
المرأة، على
الأولى. ولو
کان من غیر
أهلهما، أو
کان أحدهما
جاز أیضا. وهل
بعثهما على سبیل
التحکیم، أو
التوکیل؟
الأظهر أنه
تحکیم. فإن
اتفقا على
الإصلاح
فعلاه، وإن
اتفقا على
التفریق، لم
یصح إلا برضا
الزوج فی
الطلاق، ورضا
المرأة فی
البذل إن کان
خلعا».[1]
بعد
از این شرایع
یک تفریع بیان
می کند و بعد
هم دو مساله
بیان می کنند.
پس
ایشان شش
موضوع نسبت به
شقاق بیان
کرده اند که
به تفکیک ذکر
می شود.
موضوع
اول: تعریف
شقاق
شقاق
از بر وزن
فعال از ماده
شق آمده است
چون در شقاق
هر دو طرف از
یکدیگر بدشان
می آید.
موضوع
دوم: حکم شقاق
حاکم
شرع باید یک
حَکَم از
بستگان مرد و
یک حَکَم از
بستگان زن را
علی الاولی
یعنی می تواند
این حَکَم از
بستگان هم
نباشد،
انتخاب کند تا
حَکَمیت کنند.
موضوع
سوم: حاکم
بودن یا وکیل
بودن حَکَمین
این
دو نفر که
حاکم شرع برای
اصلاح بین زن
و مرد می
فرستد اظهر
این است که به
عنوان حاکم
هستند نه
وکیل.
موضوع
چهارم: نتیجه
حَکَمیت
اگر
دو حَکَم به
این نتیجه
رسیدند که
باید بین این
دو اصلاح
برقرار شود،
این کار انجام
می شود اما
اگر به این
نتیجه رسیدند
باید از هم جدا
شوند، اگر مرد
راضی به طلاق
باشد، طلاق
صورت می گیرد
و اگر بخواهند
طلاق خلع واقع
کنند، زن باید
راضی باشد.
موضوع
پنجم و ششم در
تفریع و مساله
است.
قواعد
علامه هم این
چند مطلب را
بیان کرده، اما
ایشان موضوع
پنجم و ششم را
در ادامه مطلب
ذکر کرده و
جدا نکرده
است. همچنین
ایشان شرایط حَکَمین
را بیان کرده
است که شرایع
بیان نکرده
است.
جواهر
الکلام نیز یک
موضوع اضافه
کرده است و آن
این است که چه
کسی را باید
حَکَم را
بفرستد به
اینکه مخاطب
به آیه چه کسی
است، آیا حاکم
شرع است یا
خود زن و مرد و
یا بستگان
است؟
اما
موضوع اول:
تعریف شقاق
جواهر
نسبت به این
موضوع می
فرماید:
«(وهو)
مصدر على وزن
(فعال من الشق)
بالکسر: الناحیة...
ولعل الأولى
کونه من الشق
بمعنى التفرق
الذی منه شق
فلان العصا،
أی فارق
الجماعة، وانشقت
العصا أی تفرق
الأمر».[2]
می
فرمایند: شقاق
مصدر بر وزن
فعال از شق
است. بعد می
فرمایند: بهتر
این است که
بگوییم معنای شق
در اینجا به
معنا تفرقه
است همانط که
گفته می شود
که در باره
فلان امر بین
مردم تفرقه
افتاده است.
ظاهر
این است که
بین این دو
تعریف تلازم
وجود دارد.
اصول
موضوع:حجیت
ظن/حجیت
ظواهر/ قول
چهارم/ ادله
اخباریین بر
عدم حجیت ظاهر
قرآن و رد
آن/تحریف
قرآن/کتاب فصل
الخطاب
اما
فصل الخطاب
مشهور
و معروف است
که این کتاب
در مورد تحریف
قرآن نوشته
شده است و یکی
از اشکالاتی
که اهل سنت به
شیعه می گیرند
مطالبی است که
در این کتاب
نوشته شده
است.
عده
زیادی از
علماء هم بر
این عقیده
هستند که این
کتاب در زمینه
اثبات تحریف
قرآن نوشته شده
است.
نظر
آغا بزرگ
تهرانی در
مورد کتاب فص
الخطاب
ایشان
دو کتاب دارند
به نام
الذریعه و
نقباء البشر
در این کتاب
اشاره ای به
حالات علماء
تا زمان
خودشان دارند
در این کتاب
درباره حاجی
نوری می
فرمایند:
«لما
اتفقت هجرته
الی النجف (1314ق)
لازمته
ملازمة الظل
ست سنین حتی
اختارالله له
دارالاقامة».[1]
می
فرمایند وقتی
که ایشان به
نجف رفتند من
ملازم ایشان
بودم و مثل
سایه که از
انسان جدا نمی
شود شش سال در
خدمت و ملازم
ایشان بودم تا
زمانی که از
دنیا رفت>
در
کتاب الذریعه[2]و
در کتاب نقباء
البشر[3]
می فرمایند:
«بان
میرزا حسین
نوری لم یکن
قائلا بتحریف
القرآن
الموجود فی
العالم و لم
یکن موضوع
بحثه فی فصل
الخطاب هذا
القرآن الذی
جمع فی عصر
العثمان
المنتشر فی
العالم بل
موضوع البحث
-فی فصل
الخطاب- انما
هو بقیة لهذا
القرآن و بعبارة
اخری نزول وحی
الآخر زائدا
علی ما هذا
القرآن
الموجود فی
العالم و لم
یکن قائلا
بنزول وحی
الآخر و بقیة
هذا القرآن
خلافا لما نصب
الیه من
التزاما به».می
فرمایند
ایشان قائل به
تحریف قرآن
موجود نبودند
و موضوع بحثشان
در این کتاب
قرآن موجود که
در زمان عثمان
جمع[4]
شده است نیست
بلکه موضوع
بحث در فصل
الخطاب این
است آیا آیات
دیگری جز این
آیات وجود
داشته است یا
نه.
این
برداشت را
مرحوم آغا
بزرگ از بین
عمل ایشان و
آنچه که در
این کتاب
نوشته شده است
بدست آورده
است.
خود
مرحوم آغا
بزرگ می
فرمایند:
«ذکرنا
فی حرف الفاء
من الذریعة
عند ذکرنا لهذا
الکتاب مرام
شیخنا النوری
فی تالیفه
لفصل الخطاب و
ذلک حسبما
شافهنا به و
سمعناه من
لسانه فی
اواخر ایامه
فانه کان یقول
«اخطاتُ فی تسمیة
الکتاب و کان
الاجدر ان
یسمی بفصل
الخطاب فی عدم
تحریف الکتاب
لا فی اثبت
فیه ان الکتاب
الاسلام (قرآن
الشریف)
الموجود بین
الدفتین
المنتشر فی
اقطاب العالم
وحی الهی
بجمیع سوره و
آیاته و جمله
لم یطرأ علیه
تغییر او
تبدیل و
لازیادة و
لانقصان من
لدن جمعه حتی
الیوم و قد
وصل الینا
المجموع
الاولی
بالتواتر
القطعی و لاشک
لاحد من
الامامیة فیه
و بعد ذا امن
الانصاف ان
یقاس الموصوف
بهذه الاوصاف
-بالعهدین او
الاناجیل
المعلومة
احوالها لدی
کل خبیر کما
انی اهملت
التصریح
بمرامی فی
مواضع متعددة
من الکتاب حتی
لاتسدد فحوی
سهام العقاب و
الملازمة بل صرّحت
غفلة بخلافه
و
انما اکتفیت
بالتلمیح الی
مراعی فی ص22 اذ
المهم حصول
الیقین بعدم
وجود بقیة
للمجموع بین
الرقتین، کما
نقلنا هذا العنوان
عن الشیخ
المفید فی ص26.
و
الیقین بعدم
البقیة موقوف
علی دفع
الاحتمالات
العقلائیة
السنة
المستلزم
بقاء احدها فی
الذن لارتفاع
الیقین بعدم
البقیة.
و
قد اوکلت
المحاکمة فی
بقاء احد
الاحتمالات
او انتفائه
الی من یمعن
النظر فیما
ادرجته فی
الکتاب من
القرائن و
المؤیدات فان
انقدح فی ذهنه
احتمال
البقیة،
فلایدعی
جزافا القطع و
التعیین
بعدمها و ان لم
ینقدح فهو علی
یقین و لیس
وراء عبادان
قریة کما یقول
المثل
السائر، و
لایترتب علی حصول
هذا الیقین و
لا علی عدمه
حکم شرعی، فلا
اعتراض لاحد
الطائفتین
علی الاخری،
هذا ما سمعناه
من قول شیخنا
نفسه».
می
فرمایند در
حرف فاء
الذریعه
عقیده استادم نوری
را بیان کرده
ام و این مرام
و عقیده ایشان
را در مورد
این کتاب از
آنچه از زبان
ایشان شنیده
ام و از عمل
ایشان دیده ام
بیان کرده ام.
استادم
می فرمودند:
من
اشتباه کردم
اسم این کتاب
را فصل الخطاب
فی تحریف
الکتاب
گذاشته ام
بلکه باید اسم
آن را فصل
الخطاب فی عدم
تحریف الکتاب
می گذاشتم علت
اشتباهم این
بود که من در
کتاب فصل
الخطاب اثبات
کردم این
قرآنی که در
بین مردم
منتشر است وحی
الاهی است با
جمیع سور و آیات
و جملاتش و
تغییر و تبدیل
و زیادت و
نقصانی در آن
از زمان جمعش
تا امروز صورت
نگرفته است.
و
به تواتر قطعی
این قرآن به
ما رسیده است
و احدی از
امامیه در
تواتر قرآن
شکی ندارد با
این بیان ما،
آیا انصاف است
که این قرآن
را با تورات و
انجیل قیاس
کنیم.
و
من اهمال کردم
از اینکه نظر
و عقیده خودم
را در این
کتاب ذکر کنم
تا مرا سرزنش
نکنند بلکه
بجای اینکه به
مرام خودم
تصریح کنم
بعضا بر خلاف
عقیده خودم
تصریح کرده ام
فقط به طور
اشاره در ص 22 من
مرام خودم را
بیان کرده ام
که من قائل به
تحریف نیستم.
آنچه
که مهم است
این است که
باید یقین
داشته باشیم
قرآن بقیه ای
نداشته است و
کم نشده است کما
اینکه اشاره
کرده ام که
شیخ مفید هم
همین عقیده را
داشته است و
با این یقین
شش احتمالاتی
که قائلین به
تحریف داده
اند دفع خواهد
شد احتمالاتی
که اگر یک
احتمال آن رد
نشود نمی توان
یقین به عدم
تحریف قرآن
داشت.
بعد
می فرمایند
محاکمه و نظر
دادن در مورد
این احتمالات
را به خود
افراد واگذار
کردم که اگر
کسی نتواند
این احتملات
را رد کند نمی
تواند بگوید یقین
به عدم تحریف
قرآن دارم .
و
بر یقین به
تحریف قرآن و
یا بر یقین به
تحریف قرآن
حکم شرعی
مترتب نمی شود
لذا هر کدام
از صاحبان این
دو عقیده نمی
توانند بر
دیگری اعتراض
کنند.
مرحوم
آغا بزرگ می
فرمایند این
کلماتی است که
خودم از
استادم حاجی
نوری شنیده
ام.