کانون فرهنگی تبلیغی نیلوفرانه

پایگاه اطلاع رسانی و ارتباطی مبلغان جوان

کانون فرهنگی تبلیغی نیلوفرانه

پایگاه اطلاع رسانی و ارتباطی مبلغان جوان

درس خارج فقه و اصول حضرت استاد آیت الله رضازاده (دامت برکاته)تاریخ92/09/02

موضوع: نظر سوم/ نشوز/ وظیفه طرف مقابل

بحث در نشوز بود که مطالبی از فقهاء نقل شد.

  

و همچنین بیان شد که شرایع، جواهر و قواعد چند موضوع را نسبت به نشوز بیان کرده بودند.
حال تحریرالوسیله و منهاج الصالحین مرحوم آقای خویی و منهاج آیت الله سیستانی هم، مطالب جلسه قبل که از شرایع و... نقل کردیم را بیان کرده اند.
تحریر الوسیله می فرماید:
«...تدرج إلى الأقوى فالأقوى ما لم یکن مدمیا و لا شدیدا مؤثرا فی اسوداد بدنها أن احمراره، و اللازم أن یکون ذلک بقصد الاصلاح لا التشفی والانتقام، و لو حصل بالضرب جنایة وجب الغرم».
[1]
می فرمایند: اگر زنی ناشزه شد و مرد هم حق زدن او را دارد، باید تدریجی باشد و اول کم باشد بعد بیشتر شود و این زدن نباید به گونه ای باشد که بدن زن خونی شود و یا اینکه آنقدر شدید نباشد که بدن زن سیاه و یا قرمز شود و همچنین این زدن باید به قصد اصلاح زن باشد نه اینکه به قصد انتقام و تشفی دل خودش، حال اگر با زدن جنایتی بر بدن زن وارد شد، مرد باید غرامت آن را بدهد.
در این عبارت نیز سه مطلبی که شرایع و قواعد در جلسه قبل بیان کردند، ذکر شده است:
1- زدن به حد خونی شدن یا سیاه شدن بدن نباشد.
2- زدن به قصد اصلاح باشد.
3- اگر جنایتی حاصل شد، مرد باید غرامت دهد.
در عبارت شرایع آمده بود که اگر زن بالفعل ناشزه شده، مرد می تواند از همان اول زن را بزند، حال نسبت به «ولو باول المرة» جواهر می فرماید:
«نعم معه -تحقق النشوز- یجوز من أول مرة، ولا یعتبر تقدم الوعظ أو الهجر بخلاف الأولین، فإن الثانی منهما مرتب على عدم نفع الأول، وهو أحد الأقوال فی المسألة... ومن هنا کان ظاهر المصنف فی النافع ترتب الثلاثة على ظهور أمارات النشوز...».
[2]
می فرمایند: به صرف تحقق نشوز زن، مرد می تواند از ابتدا زن را بزند و لازم نیست اول موعظه کند و یا جایش را در شب عوض کند، اما اگر نشوز محقق نشده بود و فقط علامت آن پیدا شده بود، باید اول موعظه کند بعد جایش را عوض کند اما در فعلیت نشوز زن، ترتیب لازم نیست و از اول می تواند زن را بزند، و این یکی از اقوال در مساله است.
در ادامه می فرمایند: بعضی قائلند که در فعلیت نشوز زن، ترتیب لازم است اول باید موعظه کند بعد جایش را عوض کند بعد او را بزند و این قول کتاب النافع است.
ان قلت: آیه شریفه می گوید: «وَاللاَّتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلاَ تَبْغُواْ عَلَیْهِنَّ سَبِیلًا».
[3]
ظاهر این آیه این است که بین این سه امر ترتیب لازم است، چون در آیه بیان شده که اول موعظه کنید بعد جای خود را عوض کنید و بعد زن را بزنید.
پس این ظاهر آیه موید قول مصنف در کتاب نافع است.
قلت: بله ظاهر آیه طبق نظر النافع است، اما در مبسوط و خلاف، ادعای اجماع شده که در فعلیت نشوز، زدن معتبر است و اسمی از موعظه و عوض کردن جا، نیست و این اجماع موید یک قاعده است و آن این است که عقوبت بر فعل حرام است، نه بر علامت و نیت فعل حرام.
حال این قاعده بعد از اینکه با اجماع موید شد، اطلاق دارد و می گوید بعد از فعل حرام عقوبت جایز است چه اینکه مقدمه ای داشته باشد و یا اینکه نداشته باشد. پس در جایی که نشوز فعلیت یافت، ضرب جایز است.
و الحاصل:
مختار ما این است که علائم نشوز امری عرفی است و مواردی که در ذیل آن بیان شد، به عنوان مصداق بود.
و همچنین وظیفه طرف مقابل هم به عنوان مصداق بود و چیزی که در عبارات بزرگان بیان شد، از باب مثال و مصداق بود نه از باب موضوعیت و مراد به «ضرب باول المرة» این است که برای زدن، مقدمه ای لازم نیست، اما نباید به حد خونی شدن و سیاه شدن برسد.
خلاصه آنچه که در نشوز بیان شد:
1-تعریف نشوز در لغت و اصطلاح این است که فرد از وظیفه خود خارج شود. 7/8/92
2-در باب نشوز 5 قول بود که اقرب قول سوم بود که نشوز هم امکان دارد بر مرد صدق کند و هم بر زن صدق کند. 8/8/92
3- از عبارت شرایع و قواعد پنج موضوع برای نشوز استفاده می شود:
الف: علائم تصمیم زن بر ناشزه شدن، قبل از فعلیت یافتن.
ب: علائم فعلیت نشوز زن.
ج: علائم فعلیت نشوز مرد.
د: وظیفه طرف دیگر در مقابل فردی که ناشز یا ناشزه شده است.
هـ: جایز است زن زمانی که احساس کرد که شوهر ناشز شده، با او مصالحه کند تا شوهر دست از نشوز بردارد. 8/8/92
4-شرایع برای مقابله با نشوز، سه چیز را بیان کرده است:
الف: مقابله با علائم نشوز.
ب: مقابله با فعلیت نشوز زن.
ج: مقابله با فعلیت نشوز مرد. 29/8/92
5-آنچه برای نشوز بیان شد، باید به قصد اصلاح باشد و باید به مقداری که غرض به آن حاصل می شود، اکتفاء شود و همچنین اگر تلفی با عکس العمل مرد وارد شد، مرد باید غرامت دهد. 29/8/92
6-زدن زن ناشزه، محدود به این است که باعث خونی شدن یا سیاه شدن و یا شکستن استخوان نشود. 29/8/92

7-مختارما این است که وظیفه مقابله با نشوز، موضوعیت ندارند و فقط مصداق هستند و امکان دارد علائم و وظیفه طرف مقابل با نشوز، در زمانها و مکانها فرق دارد. 2/9/92



اصول




موضوع: حجیت ظن/حجیت ظواهر/ قول چهارم/ ادله اخباریین بر عدم حجیت ظاهر قرآن و رد آن/تحریف قرآن/استدلال به روایات
در چند جلسه قبل اشاره شد برای رد تحرین قرآن هم به آیات  استدلال شده است و هم به روایات، آیات را بیان کردیم.
اما السنة
منها: حدیث ثقلین
این حدیث به نقل مرحوم آقای خوئی در البیان[1]به نظر فریقین متواتر می باشد.
این روایت را از قرن دوم تا قرن سیزدهم به نقل خلاصه عبقات الانوار[2] 187 روای از روات اهل سنت نقل کرده اند و از طریق شیعه در کافی در باب الاشارة و النص علی امیر المومنین علیه السلام حدیث را چنین نقل می کنند:
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ...«عن ابی عبدالله قال... وَ قَالَ : إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمْ أَمْرَیْنِ إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا : کِتَابَ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ، وَ أَهْلَ بَیْتِی عِتْرَتِی...».[3] و در ص 287 حدیث مفصلی نقل می کنند تا به اینجا می رسند که حضرت فرمودند
« فَإِنِّی سَأَلْتُ اللّهَ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ أَنْ لَا یُفَرِّقَ بَیْنَهُمَا حَتّى یُورِدَهُمَا عَلَیَّ الْحَوْضَ ، فَأَعْطَانِی ذلِکَ...».[4] حضرت رسول می فرمایند این دو ثقلی که از خود بجا می گذارم از خدا خواسته ام از هم جدا نشوند تا بر حوض کوثر بر من وارد شوند و خداوند هم این دعای من را اجابت کرده است.
بحار الانوار[5] نیز این روایت را متعدد با اسناد مختلف نقل می کند.
پس معلوم شد که این حدیث از حیث سند مشکلی ندارد.
اما از حیث دلالت:
چگونه از این حدیث استفاده می شود که این حدیث دلالت بر عدم تحریف قرآن دارد؟
از دو ناحیه می توان به این روایت بر عدم تحریف استدلال کرد:
1-  قول به تحریف مستلزم این است که تمسک به قرآن جایز نباشد زیرا بوسیله تحریف لامحالة قرآن تغییر می کند و معنای آیات عوض می شود لذا به هر آیه ای که بخواهیم عمل کنیم این احتمال در آن وجود دارد و تمسک به آن آیه واجب نیست در حالیکه مستفاد از این حدیث این است که تا روز قیامت باید به قرآن عمل کنیم در نتیجه تحریف با خواست پیامبر به عمل به قرآن سازگاری ندارد و از طرفی دیگر با توجه به جمله حضرت که فرمودند من از خدا سوال کردم که خداوند بین این دو جدائی نیاندازد و خداوند هم اجابت کرد این هم شاهدی است که قرآن نباید تغییر کند زیرا آنچه را خداوند اجابت کرده است که باقی باشد و از عترت جدا نشد قرآن غیر محرَّف می باشد.
2-  لازمه قول به تحریف سقوط کتاب از حجیت می باشد و احذ به کتاب جایز نیست مگر بعد از این معصوم این قرآن محرف را امضاء کنند پس حجیت قرآن بعد از امضاء معصوم می باشد در حالیکه ظاهر حدیث ثقلین این است که قرآن بنفسه حجت می باشد و در عرض عترت یا مقدم بر عترت می باشد[6]و از طرفی از اینکه ائمه علیهم السلام اصحابی را که می توانستند از قرآن حکم مورد نیاز خود را استفاده کنند را به قرآن ارجاع داده اند؛ ظاهرش این است که به حجت عمل کن نه اینکه با ارجاع من حجت می شود پس قرآن باید محرف باشد و الا حجتش بعد از ارجاع خواهد بود و هو خلف
حاصل آنچه بیان شد این است که تحریف در نظر اهل سنت -با قطع نظر آیات نسخ تلاوت- مردود است مگر حشویه که قائل به تحریف قرآن می باشند اما با توجه به نسخ تلاوت که مشهور اهل سنت به آن قائلند که در جلسه 5/8/92 ذکر شد می گوییم که مشهور اهل سنت قائل به تحریف قرآن می باشند زیرا همانطور که اشاره شد نسخ تلاوت همان تحریف قرآن می باشد لذا اهل سنت که بر شیعه اشکال می کنند شما قائل به تحریف قرآن هستند مشهور خودشان قائل به تحریف می باشند.
اما در نزد شیعه بعضی از اخباریین قائل به تحریف شده اند و بعضی از غیر اخباریین هم احتمال تحریف را داده اند.
تا کنون بحث نسبت به صغری بود که آیا تحریف در قرآن واقع شده است یا نه.
قبلا اشاره شد که نسبت به کتاب فصل الخطاب بعضی با لحن بسیار شدیدی با این کتاب برخود کرده اند لذا نکته ای هم نسبت به این کتاب بیان خواهد شد.
اما مختار ما نسبت به اصل تحریف و کتاب فصل الخطاب
اصل تحریف:
در بعضی موارد تصور شیء موجب تصدیق به عدم شیء می باشد و تحریف قرآن نیز از این قبیل است.
زیرا قرآن کتابی است که هم مربوط به امور دنیوی مسلمین می باشد و هم امور اخروی و به عبارت دیگر قانون اساسی مسلمانان می باشد و مسلمانها تمام شئون خود را باید طبق قرآن تنظیم کنند حال چنین کتابی را چگونه می توان قائل به تحریف آن شد  از طرف دیگر ائمه اصحاب خود را ارجاع به قرآن داده اند و ارجاع به شیء غیر ججت معنا ندارد و از طرف دیگر وقتی آیه ای نازل می شد کتاب وحی که هجده یا سی و نه  یا چهل نفر بودند این آیه را می نوشتند حال چگونه می توان تصور کرد قرآنی که با این دقت نوشته می شده است تحریف شده باشد و به تعبیر بعضی ثلث قرآن از بین رفته باشد!
و از طرف دیگر عده ای از صحابه حافظ قرآن بوده اند.
همه این امور نشان می دهد که تحریف قرآن اصلا قابل تصور نیست.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.