کانون فرهنگی تبلیغی نیلوفرانه

پایگاه اطلاع رسانی و ارتباطی مبلغان جوان

کانون فرهنگی تبلیغی نیلوفرانه

پایگاه اطلاع رسانی و ارتباطی مبلغان جوان

درس خارج فقه و اصول حضرت استاد آیت الله رضازاده (دامت برکاته)تاریخ92/07/28

 موضوع: نظر سوم/ لواحق قسم/ خلاصه/مساله ششم
 خلاصه مسئله پنجم:
  
 1- موضوع مسئله: ترک شبی که حق یک از زنها هست و رفتن نزد زن دیگر، که این یا بخاطر زیارت و یا به خاطر عیادت و یا بخاطر مقاربت ممکن است باشد و این هم بدون اذن زنی که شب حق اوست باشد صورت گرفته است.
 2- مختار ما در زیارت این است که اگر زیارت از مقدار عادی تجاوز کند و یا موجب اذیت صاحب حق شود، جایز نیست.
 3- مختار ما در عیادت این است که اگر موجب این نشود که تمام شب نزد او باشد، عیادت جایز است و قضاء هم ندارد. اما اگر تمام شب نزد او باشد، مختار ما این است که این شب را باید قضاء کند.
 4- مختار ما در مقاربت این است که اگر ظلم به صاحب حق باشد، جایز نیست و اگر زمان این مقاربت طولانی باشد باید زمان را قضاء کند.
 مساله ششم:
 شرایع: «لو جار بالقسمة، قضى لمن أخل بلیلتها». [1]
 می فرمایند: اگر به زنی ظلم کرد و زمان حق قسمت را نزد او نبود، باید قضا را به جا آورد.
 قواعد هم بنابر چیزی که ایضاح [2] نقل کرده همین نظر را دارند.
 جواهر در اینکه قضاء در صورت امکان واجب است، ادعای عدم خلاف می کند و می فرمایند: «بلا خلاف لکنه مشروط ببقاء المظلوم بهن فی حباله، وبأن یفضل له من الدور یقضی، فلو کان عنده أربع فظلم بعضهن فی لیلتها بأن ترک المبیت فیها عندها وعند ضراتها لم یمکنه القضاء، لاستیعاب الوقت بالحق على القول بوجوب القسمة ابتداء فیبقى فی ذمته إلى أن یتمکن بطلاق واحدة أو نشوزها أو موتها...» [3] .
 می فرمایند: قضاء در صورتی که شب را نزد صاحب آن نباشد لازم است، به شرط اینکه آن زن باقی بر زوجیت باشد و مرد هم وقتی برای قضاء داشته باشد، اما اگر به زنی ظلم شد و شب را نزد او نماند و زوجیت هم باقی است، اما مرد وقتی ندارد که نزد او بماند، قضاء بر او فعلا واجب نیست، مثل جایی که مرد چهار زن دارد، یک شب را نزد زنی که قسمت حق اوست نرفته و نزد بقیه هم در آن شب نرفت، در این صورت امکان قضاء برای این مرد وجود ندارد چون وقت قضاء ندارد و این قضاء در ذمه این مرد باقی می ماند تا وقتی که تمکن از انجام این قضاء پیدا کند، به اینکه یکی زنها را طلاق دهد یا یکی ناشزه شود و یا یکی بمیرد، در این زمان این قضاء را انجام می دهد.
 ظاهر این است که شرط جواهر صحیح است.
 مساله هفتم:
 شرایع: «لو کان له أربع، فنشزت واحدة، ثم قسم خمس عشرة، فوفى اثنتین ثم أطاعت الرابعة، وجب أن یوفی الثالثة خمس عشرة والتی کانت ناشزة خمسا. فیقسم للناشزة لیلة، وللثالثة ثلاثا، خمسة أدوارا، فتستوفی الثالثة خمس عشرة والناشزة خمسا، ثم یستأنف». [4]
 می فرمایند: اگر مردی چهار زن داشت و یک زن ناشزه شد و مرد با زنهای خود قرار گذاشت که هر پانزده شب نزد یک زن باشد، حق دو زن را استیفاء کرد و قبل از ایستفاء حق زن سوم، زن ناشزه، مطیعه شد، در اینجا مرد باید بین حق سوم و زن مطیعه به گونه ای رفتار کند که حق هیچکدام از بین نرود، به اینکه پانزده شب حق زن سوم است و پنج شب حق زن مطیعه است، پس باید یک شب نزد مطیعه باشد و سه شب نزد زن سوم باشد و تا پنج دور به این عمل می کند، در نیتجه پنج شب نزد مطیعه بوده و پانزده شب نزد زن سوم بوده است، بعد دوباره تقسیم را بین چهار زن شروع می کند.
 قواعد هم بنابر آنچه که ایضاح [5] نقل کرده، شبیه کلام شرایع را بیان کرده است.
 حاصل کلام بنابر آنچه جواهر [6] بیان می کند این است: شوهر باید بین حق زن سوم و حق زن مطیعه جمع کند و این مرد حق ندارد پانزده شبی که حق زن سوم است را پشت سر هم انجام دهد، بعد پنج شب نزد زن مطیعه باشد، چون اگر بخواهد پانزده شب نزد زن سوم باشد، حق مزاحم وجود دارد و آن حق زن مطیعه است و گویا یک زن جدیده است و باید بین حقوق آنها جمع کند.
 اقول: امکان دارد کسی بگوید، اگر مطیعه مثل زن جدیده است، قبلا گفتیم که زن جدیده هفت شب یا سه شب پشت سر هم حق دارد، حال شما پنج شب را از کجا آوردید؟ و اگر مثل جدیده نیست، چرا مرد حق ندارد پانزده شب پشت سر هم نزد زن سوم باشد؟
 پس در این مساله باید قائل به توقف شویم.


اصول


 موضوع: حجیت ظن/حجیت ظواهر/ قول چهارم/ ادله اخباریین بر عدم حجیت ظاهر قرآن و رد آن
 ان قلت:
 اگر چنانچه ظاهر قرآن برای همه حجت است چرا باید در روایات امام علیه السلام هم عالم بصره-قتاده- و هم ابی حنیفه را بخاطر تفسیر قرآن توبیخ کرده اند.
 روایت نهی امام در مورد قتاده قبلا گذشت اما روایت نهی امام در مورد ابی حنیفه
 «أَنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ لِأَبِی حَنِیفَةَ- أَنْتَ فَقِیهُ الْعِرَاقِ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَبِمَ تُفْتِیهِمْ قَالَ بِکِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِیِّهِ ص- قَالَ یَا أَبَا حَنِیفَةَ تَعْرِف‏ کِتَابَ اللَّهِ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ وَ تَعْرِفُ‏ النَّاسِخَ‏ وَ الْمَنْسُوخَ‏ قَالَ نَعَمْ قَالَ یَا أَبَا حَنِیفَةَ لَقَدِ ادَّعَیْتَ عِلْماً وَیْلَکَ مَا جَعَلَ اللَّهُ ذَلِکَ إِلَّا عِنْدَ أَهْلِ الْکِتَابِ- الَّذِینَ أُنْزِلَ عَلَیْهِمْ وَیْلَکَ وَ لَا هُوَ إِلَّا عِنْدَ الْخَاصِّ مِنْ ذُرِّیَّةِ نَبِیِّنَا مُحَمَّدٍ ص- وَ مَا وَرَّثَکَ اللَّهُ مِنْ کِتَابِهِ حَرْفا...». [1]
 حضرت به ابی حنیفه فرمودند آیا تو فقیه اهل عراق هستی گفت بله حضرت فرمودند مبنای فتوای تو چیست؟ گفت مدرک فتوای من کتاب و سنت است حضرت فرمودند آیا کتاب خدا را آنطور که لازم است می شناسی، آیات ناسخ و منسوخ را می دانی گفت بله حضرت فرمودند مدعی علم شدی! وای بر تو شناخت قرآن بتمامه و شناخت ناسخ و منسوخ مخصوص اهل کتاب است و آنها کسانی هستند که قرآن بر آنها نازل شده است و این افراد، افراد خاص و معدودی می باشند و تو یک حرف از قرآن را هم نمی فهمی.
 قلت:
 علت رد و توبیخ امام به این خاطر بود که این افراد بر طبق ظاهر قرآن فتوی می دادند و به روایات مراجعه نمی کردند کما اینکه روش اهل سنت همین است که به روایات اعتنایی ندارند تا جائی که عمر گفت حسبنا کتاب الله.
 جواب دوم:
 توبیخ قتاده بخاطر این بود که وی قرآن را تفسیر می کرد نه اینکه وی به ظاهر قرآن عمل می کرده است و بخاطر عمل به ظاهر، امام وی را توبیخ کنند.
 و توبیخ ابی حنیفه بخاطر ادعای ابو حنیفه بر شناخت قرآن به نحو کامل و حق معرفت قرآن بود در حالیکه روایات زیادی داریم که شناخت قرآن حق معرفته مخصوص ائمه علیهم السلام می باشد.
 منها: عن جابر عن ابی جعفر: «أَنَّهُ قَالَ: مَا یَسْتَطِیعُ‏ أَحَدٌ أَنْ‏ یَدَّعِیَ‏ أَنَّ عِنْدَهُ جَمِیعَ الْقُرْآنِ کُلِّهِ ظَاهِرِهِ وَ بَاطِنِهِ غَیْرُ الْأَوْصِیَاءِ.» [2]
 منها: عن ابی عبدالله: «قَالَ: قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ‏ أَنَا آتِیکَ‏ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ‏ قَالَ فَفَرَّجَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع بَیْنَ أَصَابِعِهِ فَوَضَعَهَا فِی صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ وَ عِنْدَنَا وَ اللَّهِ‏ عِلْمُ‏ الْکِتَابِ‏ کُلُّه‏». [3]
 امام باقر علیه السلام فرمودند: «الذی عنده علم من الکتاب» گفت قبل از چشم بهم زدن تخت بلقیس را حاضر می کنم این شخص با این قدرت فقط مقداری از علم کتاب را داشت بعد حضرت انگشتهایشان را باز نمودند و کف دستشان را روی سینه مبارکشان گذاشتند و فرمودند به خدا قسم همه علم کتاب نزد ما می باشد.
 منها: عن عبد الاعلی مولی آل سام: «قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ‏ وَ اللَّهِ‏ إِنِّی‏ لَأَعْلَمُ‏ کِتَابَ‏ اللَّهِ مِنْ أَوَّلِهِ إِلَى آخِرِهِ کَأَنَّهُ فِی کَفِّی فِیهِ خَبَرُ السَّمَاءِ وَ خَبَرُ الْأَرْضِ وَ خَبَرُ مَا کَانَ وَ خَبَرُ مَا هُوَ کَائِنٌ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِیهِ تِبْیَانُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ.» [4]
 عبد الاعلی می گوید از امام صادق علیه السلام شنیدم که حضرت فرمودند به خدا قسم من کتاب خدا را از اول تا آخرش می دانم گویا تمام آن در کف دستم می باشد قرآنی که همه چیز در آن می باشد اخبار آسمان و زمین و اخبار گذشته و آینده. در خود قرآن خداوند متعال فرموده است:«فیه تبیان کل شیء» بیان و علم هر چیزی در قرآن می باشد.
 مرحوم آقای خوئی می فرمایند:
 «ان ما ورد فی ردع ابی حنیفه شاهد لما تقدم من الجواب الثانی» [5] .
 شاهد جواب دوم همین روایتی است که امام در رد ابی حنیفه فرمودند.
 خلاصه بر فرض اینکه این روایات ناهیه از حیث سند صحیح باشد از حیث دلالت ادعای اخباریین را ثابت نمی کند بلکه آیات قرآن برای غیر معصومین هم ظهور دارد و غیر معصومین هم این ظاهر را می فهمند و آنچه به ائمه علیهم السلام اختصاص دارد فهم کل قرآن و ظاهر و باطن قرآن می باشد.
 و اینکه آیات قرآن برای غیر معصومین هم ظهور دارد به این معنا نیست که می توان بدون مراجعه به روایات به آیات عمل کرد کما هو شان اهل السنة زیرا ممکن است در روایات قرینه ای وجود داشته باشد که در آیه ذکر نشده است یا آیه عام و مطلق باشد و مخصص و مقید آن در روایات ذکر شده باشد.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.