موضوع: نظر سوم/ لواحق قسم/ مساله پنجم
مساله پنجم
شرایع:
«لا یزور الزوج الضرة فی لیلة ضرتها. وإن
کانت مریضة، جاز له عیادتها، فإن استوعب اللیلة عندها، هل یقضیها؟ قیل:
نعم، لأنه لم یحصل المبیت لصاحبتها، وقیل: لا، کما لو زار أجنبیا وهو أشبه.
ولو دخل فواقعها، ثم عاد إلى صاحبة اللیلة، لم یقض المواقعة فی حق
الباقیات، لأن المواقعة لیست من لوازم القسمة».
[1]
می فرمایند: مرد حق ندارد در شبی که حق یکی از زنهایش است، نزد زن
دیگرش برود و اگر زن دیگر مریض باشد، مرد می تواند به عیادت او برود، حال
اگر به عیادت رفت و تمام شب را نزد او ماند، آیا باید قضاء آن را برای زنی
که حق او بوده، به جا آورد؟ بعضی گفته اند باید قضاء آن را انجام دهد، چون
حق زن از بین رفته و باید قضاء کند و بعضی گفته اند که قضاء ندارد، همانطور
که اگر مرد عیادت یک فرد اجنبی رفت و شب را نزد او بود، قضاء ندارد. و این
قول دوم اشبه است.
بعد می فرمایند: اگر مرد شبی که حق زنی دیگر بود، نزد دیگری رفت و با
او مقاربت کرد بعد برگشت نزد زنی که حق او بوده، دیگر لازم نیست با این زن
مقاربت کند، چون مقاربت جزء لواحق قسمت نیست. چون چیزی که در قسمت واجب
است، مضاجعه یا بیتوته است.
شرایع در این مساله سه موضوع بیان کرده است:
اگر مرد شب را نزد کسی که حق قسمت نوبت اوست، نباشد چند علت ممکن است داشته باشد:
1- زیارت
2- عیادت
3- مقاربت.
اما اول: بخاطر زیارت نزد زن دیگر برود:
ظاهر شرایع این است که این کار جایز نیست و دلیلی هم بیان نکرده، اما جواهر دلیل را اینگونه ذکر می کند:
«لما
فی ذلک من منافاة العدل والإیذاء غالبا، ولأنها مستحقة لجمیع أجزاء اللیلة
فلا یجوز صرف شئ منها إلى غیرها إلا بما جرت به العادة، أو دلت قرائن
الأحوال على إذنها فیه، کالدخول على بعض أصدقائه والاشتغال ببعض العبادة
ونحو ذلک ولا ریب فی عدم دخول زیارة الضرة فیه»
[2]
.
می فرمایند: مرد حق ندارد در شبی که حق دیگری است، نزد شب دیگر برود،
چون موجب اذیت شدن زن دیگر می شود و خلاف عدالت است و همچنین تمام اجزاء شب
حق زن است و نباید مقداری از آن را نزد زن دیگر برود مگر به مقداری که
متعارف باشد یا زنی که حق اوست راضی باشد.
اما دوم: به خاطر عیادت نزد زن دیگر برود:
برخی از بزرگان این عیادت را مقید به جایی کرده اند که برای زن دیگر مریضی سختی پیش بیاید، چون:
1- اگر مریضی سختی بود و مرد هم به عیادت او برود، دیگر مرد متهم نمی شود که به خاطر اینکه بیشتر او را دوست دارد نزد او رفته.
2- سیره عرف بر این است که اگر کسی مریضی سختی دارند نزد او می روند، مثل کسی که همسایه او مریضی سختی دارد به عیادت او می روند.
حال اگر تمام شب را نزد این زنی که مریضی سختی دارد، ماند، آیا باید آن شب را قضاء کند؟ از بیان شرایع دو قول فهمیده می شود:
1- بله قضاء دارد، چون شبی که سهم زن دیگری است و از بین رفته و اصل هم تدارک چیزی که از بین رفته است.
2- قضاء ندارد به شرطی که ظلم بر زنی که شب حق اوست، نباشد.
به نظر می رسد قول اول که قضاء واجب است به تبعا مسالک و جواهر
[3]
و به دلیل آنچه که گفته شد،
اقوی است.
اما سوم: برای مقاربت نزد زن دیگر برود:
شرایع فرمود اگر نزد زن دیگرش رفت و با او مقاربت کرد، و بعد دوباره
نزد زنی که شب حق اوست، برگشت، دیگر مقاربت با این زن لازم نیست.
این حرف شرایع صحیح و مختار ما است، چون
قبلا گفتیم که چیزی که در قسمت واجب است، مضاجعه (خوابیدن نزد زن) یا
بیتوته (شب را در خانه زن ماندن) است و مقاربت واجب نیست.
بله اگر زمان مقاربت طولانی شد و زمانی که حق زن دیگر است، فوت شد، این زمان را باید قضاء کند.
جواهر
[4]
هم فرموده اند که خود مواقعه قضاء ندارد اما زمان آن اگر طولانی شد، قضاء دارد، چون تمام اجزاء شب حق زن دیگر است.
اللهم الا ان یقال: اگر مقاربت با زن دیگر
طولانی نباشد، اما این مقاربت باعث این شود که دیگر مرد نمی تواند با زنی
که شب حق اوست استمتاع کند، امکان دارد گفته شود که دیگر حق مقاربت با زن
دیگر در شبی که حق او نیست، جایز نیست.
اصول
موضوع: حجیت ظن/حجیت ظواهر/ قول چهارم/ ادله اخباریین بر عدم حجیت ظاهر قرآن و رد آن
بحث در رد ادله اخباریین بود که رسیدیم به روایات ناهیه از ردع، که سه
جواب برای این روایات را بیان کردیم و امروز به جواب چهارم می رسیم.
چهارم: احتمال دارد که منظور اخبار ناهیه از
تفسیر به رای، تفسیر قرآن بدون مراجعه به روایات ائمه باشد. و این هم از
بعضی از روایات استفاده می شود.
به بیان دیگر این آیات جایی را شامل می شود که ما بدون اینکه مراجعه به
روایات دیگر کنیم تا مخصص یا مقید و... را پیدا کنیم، به ظاهر قرآن عمل
کنیم.
[1]
حاصل مطلب این است که علم بر طبق ظاهر نه داخل در تفسیر به رای است و نه داخل در متشابه است، در نتیجه مختار ما این است که کلام اخباریین که می گویند ظهور قرآن حجت نیست، صحیح نیست. و کبری قیاس صحیح است و ظهور قرآن حجت است.
قبلا گفیم که وجوه شش گانه اخباریین برای اینکه عمل به ظواهر قرآن جایز
نیست، دو وجه آن کبروی بود که رد آنها بیان شد و چهار وجه آنها صغروی است
که در ذیل به نقد آنها می پردازیم.
وجه اول:
فهم قرآن به «من خوطب به» تعلق دارد و آن شخص پیامبر است و این هم به
ارث نرسیده است. در نیتجه قرآن برای غیر پیامبر ظهوری ندارد.
برای این وجه روایاتی وجود دارد از جمله روایات وسایل
[2]
و روایات روضه کافی
[3]
مانند: زید الشحام:
«قَالَ: دَخَلَ قَتَادَةُ
بْنُ دِعَامَةَ عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ ع- فَقَالَ یَا قَتَادَةُ أَنْتَ
فَقِیهُ أَهْلِ الْبَصْرَةِ- فَقَالَ هَکَذَا یَزْعُمُونَ فَقَالَ أَبُو
جَعْفَرٍ ع- بَلَغَنِی أَنَّکَ تُفَسِّرُ الْقُرْآنَ فَقَالَ لَهُ
قَتَادَةُ نَعَمْ... وَیْحَکَ یَا قَتَادَةُ- إِنْ کُنْتَ إِنَّمَا
فَسَّرْتَ الْقُرْآنَ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِکَ فَقَدْ هَلَکْتَ وَ
أَهْلَکْتَ وَ إِنْ کُنْتَ قَدْ فَسَّرْتَهُ مِنَ الرِّجَالِ فَقَدْ
هَلَکْتَ وَ أَهْلَکْتَ وَیْحَکَ یَا قَتَادَةُ إِنَّمَا یَعْرِفُ
الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِه».
زید شحام می گوید: امام باقر علیه السلام از قتاده سوال کردند که آیا
تو از فقهای اهل بصره هستی؟ قتاده گفت اینگونه می گویند. حضرت فرمودند:
شنیدم تفسیر قرآن هم می کنی درست است؟ قتاده گفت: بله تفسیر می کنم. حضرت
فرمودند: اگر تفسیر قرآن از اجتهاد خودت باشد و یا از امثال خودت این تفسیر
را گرفته ای، هم خودت و هم اهلت را هلاک کرده ای. ای قتاده قرآن را
مخاطبان آن می فهمند و چون تو مخاطب آن نیستی، آن را نمی فهمی.
از این روایت معلوم می شود که قرآن برای مخاطبین آن ظهور دارد و برای غیرمخاطبین ظهور ندارد.
و فیه:
1- مخاطب به این آیه فقط پیامبر اکرم نبوده است بلکه تمام کسانی که در مجلس حاضر بودند، «من خوطب به» هستند.
[4]
2- بر فرض اینکه مخاطب فقط پیامبر باشند مراد این است که تمام آیات اعم
از ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه را فقط پیامبر می فهمند و ما ادعا نکردیم
که آیات ناسخ و منسوخ و متشابه را هم می دانیم بلکه ادعای ما این بود که
آیاتی که معنای ظاهری دارند آن را می فهمیم.
[5]
میرزای قمی
[6]
هم می فرمایند که روایاتی که روضه کافی و غیره که نقل کرده اند صریح
در این است که منظور تمام آیات قرآن است نه اینکه فقط ظواهر قرآن را شامل
شود.
3- میرزای قمی می فرمایند:
«ولو فرض ورود حدیث
صریح صحیح بل أخبار صحاح أیضا فی أن العلم منحصر فیهم رأسا وقطعا ولا یفهمه
أحد سواهم ولا یجوز العمل إلا ببیانهم علیهم السلام لنأوله أو نذره فی
سنبله کیف ولا خبر یدل على ذلک صریحا ولا ظاهرا»
[7]
می فرمایند: بر فرضی که ما روایات صریح و صحیح بر این داشته باشیم که
قرآن را فقط پیامبر و ائمه علیهم السلام می فهمند، و غیر ایشان کسی دیگر
قرآن را نمی فهمد، باید این روایات را به اهلش واگذار کنیم و تاویل کنیم و
می بینیم که ما روایاتی که صریح در این باشد که ظاهر قرآن مختص به «من خوطب
به» است، وجود ندارد بلکه روایاتی که ظاهر در این هم باشد، وجود ندارد.
مستفاد از ظاهر کلام ایشان این است که ما چند دسته روایات داریم، یک
دسته می گوید ظاهر قرآن برای غیر ائمه هم ظهور دارد مثل روایاتی که می گوید
قرآن تا روز قیامت معجزه است، حال اگر قرار باشد غیر ائمه از آن چیزی
نفهمند با معجزه بودن آن تنافی دارد.
دسته دیگر روایات و آیاتی است که از مخالفین دعوت می شود که اگر شما
قرآن را قبول ندارید، یک سوره از آن بیاورید، از این برداشت می شود که
مخالفین باید قرآن را بفهمند تا بتوانند شبیه آن را بیاورند.
دسته دیگر می گوید قرآن نور است و هدایت برای بشر است، و اگر قرار باشد
مردم از آن چیزی نفهمند دیگر نور و هدایت بودند آن معنا ندارد.
دسته دیگر می گوید اخبار متعارض را به قرآن عرضه کنید و مخالف قرآن را
طرد کنید و اگر مردم از ظواهر قرآن چیزی نفهمند دیگر عرضه بر قرآن معنا
ندارد.
پس اگر روایاتی وجود داشته باشد که صریح در این باشد که مردم از ظواهر
قرآن چیزی نمی فهمند و ظهور برای آنها ندارد، باید تاویل برده شود تا با
روایات دیگر تعارضی نداشته باشد.