موضوع: نظر سوم/ لواحق قسم/ هبه یا اسقاط حق قسمت
گفتیم در بحث قسمت در دو مقام بحث می کنیم، یکی خود قسم که تمام شد.
اما لواحق قسم:
شرایع می فرماید:
«وأما اللواحق فمسائل: الأولى:
القسم حق مشترک بین الزوج والزوجة، لاشتراک ثمرته فلو أسقطت حقها منه، کان
للزوج الخیار. ولها أن تهب لیلتها للزوج أو لبعضهن مع رضاه. فإن وهبت
للزوج، وضعها حیث شاء. وإن وهبتها لهن، وجب قسمتها علیهن. وإن وهبتها
لبعضهن، اختصت بالموهوبة. وکذا لو وهبت ثلاث منهن لیالیهن للرابعة، لزمه
المبیت عندها من غیر إخلال».
[1]
می فرمایند: در بحث لواحق قسمت، ده مساله وجود دارد.
مساله اول:
اینکه مرد باید هر چهار شب نزد یک زن باشد، حقی است که مشترک بین هر دو
است چون هر دو در ثمره آن مشترک است. حال اگر زن، حق خود را ساقط کرد، مرد
می تواند این اسقاط را قبول کند و می تواند قبول نکند، و همچنین زن می
تواند سهم خود را به شوهرش ببخشد و یا به بعضی از زنها ببخشد اما باز هم
رضایت شوهرش لازم است. حال اگر زن حق خود را به شوهر بخشید، مرد می تواند
آن شب را نزد بقیه زنها باشد یا جای دیگر باشد، اما اگر زن شب را به بقیه
زنها بخشید، مرد باید شب را تقسیم بین بقیه زنها کند و اگر زن سهم خود را
به یک زن مخصوص ببخشد، مرد باید آن شب را نزد او برود. اگر مرد چهار زن
داشت و سه زن سهم خود را به چهارمی بخشیدند، مرد باید هر چهار شب نزد زن
چهارم برود.
قواعد
[2]
هم تقریبا همین مطالب شرایع را بیان کرده است.
شرایع در سه مساله اول از مسائل دهگانه ترک قسمت را مطرح کرده است و فرموده است ترک قسمت یا با عوض است یا بدون عوض و یا بشکل هبه می باشد.
چیزی که شرایع در این مساله بیان کرده دو چیز است:
1- اسقاط حق زن از شوهرش.
2- هبه کردن حق توسط زن به شوهرش یا به زنان دیگر.
اما جواهر
[3]
این دو عنوان را به یک عنوان برگردانده است، و آن اذن در ترک حق
است. و از طرف دیگر جواهر می فرماید: فرق نمی کند که اسقاط یا ترک از طرف
زن باشد و یا از طرف مرد باشد. و هر کدام که اسقاط کردند، طرف دیگر مختار
است که این ترک حق را قبول کند یا نکند.
بعد جواهر دلیل خود را برای برگرداندن دو عنوان به ترک حق اینگونه
استدلال می کند و می فرماید: اسقاط در اینجا مثل اسقاط ما فی الذمه نیست،
بلکه اسقاط در اینجا به گونه ای است که حق رجوع دارد.
عبارت ایشان این است:
«وذلک لأنه استمتاع فی زمان
مستمر، فما دامت مستمرة هی على الإذن فی ذلک کان ساقطا، فإذا رجعت عن الإذن
کان الحق لها، بل لو خرجت عن قابلیة الإذن باغماء أو جنون لم یستمر
السقوط»
[4]
می فرمایند: در حقوق اگر زن حق خود را اسقاط کند، نمی تواند از حق خود
برگردد اما در قسمت اگر زن حق خود را اسقاط کند، می تواند برگردد و حق خود
را طلب کند. چون این استمتاع در طول زمان استمرار دارد، و اگر اسقاط کند،
در این زمان اسقاط شده اما بقیه را ساقط نمی کند و می تواند برگردد، بعد می
فرمایند اگر در این بین بیهوش شد یا دیوانه شد، سقوط از بین می رود.
اصول
موضوع: حجیت ظن/حجیت ظواهر/اقوال در مساله/قول چهارم
اما قول چهارم:
حجیت ظاهر غیر کتاب
نسبت به این قول در دو مقام بحث صورت می گیرد.
مقام اول:
ادله اخباریین بر اینکه فقط ظاهر غیر کتاب حجت است.
مقام دوم:
ادله کسانی که می گویند ظاهر مطلقا حجت است چه ظاهر کتاب و چه ظاهر غیر کتاب.
اما مقام اول:
بیان چند مقدمه
- اصل کلام اخباریین آیا عبارت است از منع
از عمل به تمام قرآن بخاطر اینکه همه آیات قرآن به نسبه به غیر معصومین جزء
متشابهات می باشد و اخذ به متشابه بدون مراجعه به اخبار جایز نیست، یا منع
از خصوص ظواهر قرآن می کنند نه همه آیات، مرحوم قمی در قوانین قوانین،
میرزای قمی، ج1، ص393 در ابتداب مبحث کتاب، این دو قول را به اخباریین نسبت
می دهد که بعضی از اخباریین می گویند همه آیات جزء متشابهات است و بعضی می
گویند فقط به ظواهر قرآن نمی توان عمل کرد.
- آیا محل بحث در نظر
اخباریین و مخالفینشان این است که عمل به ظاهر کتاب جایز نیست و دیگران می
گویند جایز است یا مرکز بحث تشخیص ظهور برای قرآن می باشد که اخباریین می
گویند آیات قرآن ظهور ندارند و لی دیگران می گویند ظهور دارند به عبارت
دیگر آیات نزاع صغروی است یا کبری یعنی بحث در اصل ظهور است یا در حجیت
ظهور، محقق ایروانی نهایة النهایة، محقق ایروانی، ج2، ص56 می فرمایند بحث
در حجیت ظهور قرآن می باشد زیرا نسبت به امر دوم-قرآن برای ما ظهور ندارد و
ظهور فقط برای معصومین می باشد-اصلا قائل ندارد و کسی آن را ادعا نکرده
است.
- بعضی از ادله اخباریین منع از ظهور برای آیات قرآن می کنند نه
اینکه مانع از اخذ ظهور قرآن باشند می گویند اصلا آیات قرآن برای ما ظهور
ندارند پس این قسم از ادله اخباریین که منع از ظهور آیات می کند طبق آنچه
محقق ایروانی فرمودند از محل بحث خارج است زیرا بحث در حجیت ظهور می باشد
نه ثبوت و عدم ثبوت ظهور برای ما. حاشیة الکفایه، مرحوم مشکینی، ص59
بعد از بیان این مقدمات فنقول:
مرحوم شیخ در رسائل در مقام بیان ادله اخباریین می فرمایند:
«أحدهما: الأخبار المتواترة المدعى ظهورها فی
المنع عن ذلک: مثل النبوی (صلى الله علیه وآله): من فسر القرآن برأیه
فلیتبوأ مقعده من النار».
[1]
یکی از دو وجهی که برای اخباریین استدلال شده است این است که اخبار
متواتری داریم که ظاهرشان این است که عمل به ظاهر قرآن، تفسیر به رای می
باشد و هر کس قرآن را تفسیر به رای کند جایگاهش در آتش خواهد بود.
«الثانی من وجهی المنع: أنا نعلم بطرو التقیید والتخصیص والتجوز فی أکثر ظواهر الکتاب، وذلک مما یسقطها عن الظهور»
[2]
وجه دوم این است که بسیاری از آیات قرآن جزء مطلقات و عمومات می باشند و
بسیاری از این مطلقات و عمومات تقیید و تخصیص خورده اند و تعدادی از آیات
قرآن در معنای مجازی استعمال شده اند مثل ید الله فوق ایدهم و این تقیید و
تخصیص و تجوز باعث می شود که آیات قرآن از ظهور بافتند.
سپس در ادامه جناب شیخ می فرمایند:
«العمدة فی منع الأخباریین من العمل بظواهر الکتاب هی الأخبار المانعة عن تفسیر القرآن»
[3]
می فرمایند از بین این دو وجه، دلیل عمده آنها همان وجه اول می باشد.
کلام مرحوم آخوند
مرحوم آخوند
[4]
چهار وجه دیگر برای اخباریین بیان کرده است که این چهار وجه با دو وجه مرحوم شیخ، شش وجه خواهد بود.
یکی از چهار وجهی که مرحوم آخوند فرموده است اخباری است که مفادشان این است که فهم قرآن مختص به اهل البیت می باشد.
منها: ما عن زید الشحام
«قَالَ: دَخَلَ قَتَادَةُ بْنُ دِعَامَةَ عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ ع- فَقَالَ
یا قَتَادَةُ أَنْتَ فَقِیهُ أَهْلِ الْبَصْرَةِ- فَقَالَ هَکَذَا
یزْعُمُونَ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع- بَلَغَنِی أَنَّکَ تُفَسِّرُ
الْقُرْآنَ فَقَالَ لَهُ قَتَادَةُ نَعَمْ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ ع
فَإِنْ کُنْتَ تُفَسِّرُهُ بِعِلْمٍ فَأَنْتَ أَنْتَ وَ أَنَا
أَسْأَلُکَ إِلَى أَنْ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَیحَکَ یا قَتَادَةُ- إِنْ
کُنْتَ إِنَّمَا فَسَّرْتَ الْقُرْآنَ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِکَ فَقَدْ
هَلَکْتَ وَ أَهْلَکْتَ وَ إِنْ کُنْتَ قَدْ فَسَّرْتَهُ مِنَ الرِّجَالِ
فَقَدْ هَلَکْتَ وَ أَهْلَکْتَ وَیحَکَ یا قَتَادَةُ إِنَّمَا یعْرِفُ
الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِه»
[5]
زید شحام می گوید که قتاد که از علماء اهل سنت بصره بوده است خدمت امام
آمدند حضرت به فرمودند تو عالم اهل بصره هستی؟ عرضه داشت مردم اینگونه می
گویند حضرت به او فرمودند به من رسیده است که شما قرآن را هم تفسیر می کنی
قتاده گفت بله حضرت فرمودند اگر از روی علم تفسیر می کنی...بعد حضرت
فرمودند وای بر تو ای قتاده اگر قرآن را به رای خودت تفسیر می کنی هم خودت و
هم دیگران را هلاک می کنی و همچنین اگر از قول دیگران قرآن را تفسیر می
کنی و بدان که قرآن را فقط کسی متوجه می شود که مخاطب آن می باشد.
وجه دومی که صاحب کفایه فرموده است این است که در قرآن علوم مشکله ای
وجود دارد و همه علوم در قرآن می باشد چنین قرآنی را فقط اهل بیت می باشند
که آن را می دانند.